Manoraᥫ᭡ᵕ̈ ☘☄︎chapter 1

#Manora
☪︎Part³

داشتم کارای پذیرش رو انجام میدادم که یهو
\ ببخشید خانم
صدای پلیس بود°~°؟
\خانم؟
هوف *نفس عمیق* ارام باش دختر اونا نمیدونن تو کی هستی.. اره اره نمیدونن
برگشتم طرفش.. بلهههه پلیسه:|
& بله؟
\ ببخشید ولی این خانم *به دکتر پشت سرش اشاره کرد*
از شما شکایت کرده
& جانمممم×_×!!!!
اونوقت واسه چی😐؟
\ میگن بهشون بی احترامی شده به هرحال ایشون دکتر هستن و شما باهاش بد حرف زدین
& من بهش بی احترامی کردم؟؟؟... منننن؟؟؟؟
& اصلا وایسا ببینم خب باشه من بهش بی احترامی کردم به شما چه ربطی داره؟
\ ببخشید؟
& منظورم اینه که به پلیس چه ربطی داره مگه من جرم کردم:|
\ ما پلیس رفتار های زننده هستیم( اینو از خودم در آوردم همچین چیزی وجود نداره یعنی فکر نکنم وجود داشته باشه)
& اها... ولی من هیچ حرف یدی به این خانم نزدم این خانم به قول شما دکتر کارش اینه که به مریض برسه و به همراه اطلاع بده.. شما خودتونو جای من فرض کنین اگه بهتون بگن که شما برادر خواهرتون نیستین و توی این همه نگرانی گیر بده که تو خواهرش نیستی چه حالی پیدا میکنین؟
\ جدا از اینکه من خواهر ندارم..
*پرید وسط حرفش*
& حالا برادرتون
\ برادرم ندارم
& خب باشه یکی از اعضای خانوادتون
\ خانواده ندارم تنها زندگی میکنم
& یعنی دوستم نداری😑
\ نه
& وایییییی خداااااا چه گیری کردممم😩
حالا یکی رو بزار جاش😑
\ داشتم میگفتم مدرک دارین واسه این حرفتون؟؟
& که برادرمه؟
\ بله
& معلومه که دارم صبر کن شناسنامه رو بیارم
سریع رفتم سمت ماشینم و دنبال شناسنامه گشتم چون روآ( گیو رو) فکر میکرد ممکنه این اتفاق بیوفته یه شناسنامه جعلی ساخت
یعنی شما سرعت و ببین:)
اهل پیداش کردم
میخواستم برم بیرون از ماشین که یهو

اینم پارت سوم حمایت یادتون نره🫂💕