عشق قاطی پاتی(:💙🖤 پارت ۲۳(:🖤💙
پارت بیست و سوم🖤🖇💝
🦊محراب🖤
بعد اینکه ممد و متین و فرستادیم بیرون از اونجایی که بازیمون هم تموم شده بود نشستیم به برنامه ریزی واسه شمال
من:خو الان چیکار کنیم
ارسلان:نگا کنین بچه ها ممد کلا از هیچی خبر نداره ینی حتی نمدونه میخوایم بریم شمال پس در نتیجه فردا کلا در حال سوپرایز شدنه...خب حالا اولا که باید وسایل ممد و جمع کنیم چون خودش که نیس پس یکی باید بره جمع کنه و کی بهتر ازززززززز....داوطلب نداریم؟
رضا:مثه اینکه نداریم
ارسلان:افرینن به بچه های فعال گروه...خب از اونجایی که فقط رضا جواب منو داد خودش بره لباسای ممد و جمع کنه
رضا:جاننننن؟عمرا...الان تازه باید تشکر هم بکنی از من که جوابتو دادم
ارسلان:زود تند سریع پاشو وگرنه کاری رو میکنم که نباید
رضا:هوففففففففففف
ارسلان:پاشو...پاشو برو انقدم هوف نکش
رضا:پوففففففففففف
ارسلان:زهر مار
و بلاخره پاشد رف سمت کمد ممد
ارسلان:خب حالا واسه مکان باید بگم که ما در حال حاضر هیج جایی واسه جشن گرفتن نداریم کی میتونه جور کنه؟
امید:عاقا این اوکیه من یه رفیق دارم که تو رامسر کافی شاپ داره اتفاقا خعلی هم کافی شاپ خوبیه من خودم چن بار رفتم باهاش هماهنگ میکنم که بریم اونجا
ارسلان:دمت گرم...خب...مکان هم که اوکی شد...میمونه تاریخش...امروز که دوشنبه اس جمعه هم که تولد ممده به نظرتون کی باشه...البته به غیر از جمعه و پنجشنبه دیگه چون اونجوری نزدیکه به تولدشه ممکنه حدس بزنه ، خیلی خوشحال نمیشه
من:من میگم چهارشنبه... یا شایدم سه شنبه...نمدونم اصن
عباس:من میگم چهارشنبه هم نزدیکه به تولدش به نظرم فردا بگیریم بهتره...امید اگه امشب زنگ بزنه بگه به دوستش اونا هم بتونن تا فردا شب اونجا رو اماده کنن کارا اوکی میشه
ارسلان:افرین به هوشت که به خودم رفته...فقط امید الان دوستت بیداره زنگ بزنی بهش؟
امید:عاره بابا هنوز ساعت ۱۰
ارسلان:خب اینم که درست شد...اها اینم به دوستت بگو که تم اونجا رو آبی و سفید بزنن
امید:اوکیه
ارسلان:خب شما هم که اگه لباس ابی دارین بپوشین اگرم ندارین که از یه جا جور کنین دیه چون برا فردا تم ابی و سفیده البته لباس در هر صورت باید ابی باشه حالا شلوار و میخواین سفید یا مشکی بپوشین عب نداره
من:پوفففف خو من الان لباس ابی از کجام بیارم....
🦊محراب🖤
بعد اینکه ممد و متین و فرستادیم بیرون از اونجایی که بازیمون هم تموم شده بود نشستیم به برنامه ریزی واسه شمال
من:خو الان چیکار کنیم
ارسلان:نگا کنین بچه ها ممد کلا از هیچی خبر نداره ینی حتی نمدونه میخوایم بریم شمال پس در نتیجه فردا کلا در حال سوپرایز شدنه...خب حالا اولا که باید وسایل ممد و جمع کنیم چون خودش که نیس پس یکی باید بره جمع کنه و کی بهتر ازززززززز....داوطلب نداریم؟
رضا:مثه اینکه نداریم
ارسلان:افرینن به بچه های فعال گروه...خب از اونجایی که فقط رضا جواب منو داد خودش بره لباسای ممد و جمع کنه
رضا:جاننننن؟عمرا...الان تازه باید تشکر هم بکنی از من که جوابتو دادم
ارسلان:زود تند سریع پاشو وگرنه کاری رو میکنم که نباید
رضا:هوففففففففففف
ارسلان:پاشو...پاشو برو انقدم هوف نکش
رضا:پوففففففففففف
ارسلان:زهر مار
و بلاخره پاشد رف سمت کمد ممد
ارسلان:خب حالا واسه مکان باید بگم که ما در حال حاضر هیج جایی واسه جشن گرفتن نداریم کی میتونه جور کنه؟
امید:عاقا این اوکیه من یه رفیق دارم که تو رامسر کافی شاپ داره اتفاقا خعلی هم کافی شاپ خوبیه من خودم چن بار رفتم باهاش هماهنگ میکنم که بریم اونجا
ارسلان:دمت گرم...خب...مکان هم که اوکی شد...میمونه تاریخش...امروز که دوشنبه اس جمعه هم که تولد ممده به نظرتون کی باشه...البته به غیر از جمعه و پنجشنبه دیگه چون اونجوری نزدیکه به تولدشه ممکنه حدس بزنه ، خیلی خوشحال نمیشه
من:من میگم چهارشنبه... یا شایدم سه شنبه...نمدونم اصن
عباس:من میگم چهارشنبه هم نزدیکه به تولدش به نظرم فردا بگیریم بهتره...امید اگه امشب زنگ بزنه بگه به دوستش اونا هم بتونن تا فردا شب اونجا رو اماده کنن کارا اوکی میشه
ارسلان:افرین به هوشت که به خودم رفته...فقط امید الان دوستت بیداره زنگ بزنی بهش؟
امید:عاره بابا هنوز ساعت ۱۰
ارسلان:خب اینم که درست شد...اها اینم به دوستت بگو که تم اونجا رو آبی و سفید بزنن
امید:اوکیه
ارسلان:خب شما هم که اگه لباس ابی دارین بپوشین اگرم ندارین که از یه جا جور کنین دیه چون برا فردا تم ابی و سفیده البته لباس در هر صورت باید ابی باشه حالا شلوار و میخواین سفید یا مشکی بپوشین عب نداره
من:پوفففف خو من الان لباس ابی از کجام بیارم....
۱۱.۴k
۰۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.