عشق و نفرت
عشق و نفرت
p8
ویو ات ::
وای خدا خسته شدم اه ...
الان دقیقا ساعت ۲ از شرکت خارج شدم وقبلش پرونده هارو با منشی دادم بعدش رفتم خونه خودم چون کوک بهم گفت که باید وسایل های مورد نیازم رو بردارم پس رفتم تو اتاقم و لباس ها ووسایل لازم رو برداشتم وبعد درو قفل کردم و وسایل هارو گذاشتم تو ماشین و به سمت خونه کوک یعنی باید گفت که قصر کوک ....
بعد از ۳۰ مین رسیدم و از ماشین پیاده شدم ویکی از بادیگارد ها اومد و ماشین رو برد
منم وسایلم رو بر داشتم و یکی از خدمتکار های قصر در رو برام باز کرد و وسایلم رو برد تو اتاقم بعد از جابجایی وسایل رفتم حموم و یه دوش ۳۰ مینی گرفتم وبعد کار های مورد نیاز رو انجام دادم و گوشیم رو از شارژ در آوردم و رفتم از پله ها پایین با ورفتم داخل آشپز خونه که به خدمتکار اومد پیشم....
اجوما:ببخشید خانم چیزی لازم دارید؟.
+امممم نه راستش دونبال کوک بودم!!!
اجوما:ایشون تو اتاق کارشون هستند...
+اوه اوکی ..😊
رفتم طبقه بالا خیلی اتاق بود دونه دونه همشونو دیدم تا اینکه رسیدم به اتاق خودم یه اتاق بغل اتاق من بود رفتم درو باز کردم رفتم داخل اره اونجا اتاق کوک بود باورم نمیشه سلیقه خوبی دارع هااااا یه اتاق با تم مشکی و شیک داشتم از پنجره بیرونو میدیدم هوا خیلی خوب بود تا اینکه یهوو ......
ویو کوک
ات رفت بیرون خیلی عجله داشت بعد چون خیلی از کارام مونده بود رفتم تو اتاق کارم وشروع کردم به کار انقدر مشغول کدر کردن بودم که به کل نفهمیدم که ات برگشته ساعت ۳ بود رفتم اتاقم که دوش بگیرم بعدم برم به ات سر بزنم وقتی رفتم اتاقم دیدم ات جلو پنجره وایستاده و غرق تماشا کردن بیرون بود که اصلا نفهمید اومدم اتاق پس اروم اردم رفتم و از پشت بغلش کردم ..
+ای واییییی !!!؟؟(گریخته)
_های بیب کی برگشتی؟؟؟
+کوک توییی ترسیدم 😓😮
_نترس چون من هیچ وقت نمیزارم کسی جز من دسش بهت بخوره و نزدیکت شه
+اوکی ولی خیلی خستمه😕
_نگفتی کجا رفته بودی ؟؟؟🤨
+خوبببب رفتم سر کارررر
_واتتت؟؟اما دیگه حق نداری بری
+چرا اون وقت ؟؟؟درضمن به تو چه ؟؟؟
_یک چون من میگم و دو اینکه زیادی این بیب ما عصبیه نهههه پس باید تنبیه بشی ولی الان کاری به کارت ندارم شب حالتو میپرسم ببینم لازم میتونی اینجوری زبون بریزی ؟؟؟
+میرم بخوابم فعلا
_کجااا ؟؟از این به بعد تو این اتاق پیش من میمونی !!
+اوکی بیا برو اون ور من خوابم میاد
_تو بخواب منم میرم دوش بگیرم
اوک (همچنان ات هجوم برد رو تخت )
_ای خداااا یا
ویو ات
به قدری خسته بودم که شلپ افتادم رو تخت و بعد ۲ دقیقه سیاهیییییی
ویو کوک رفتم حموم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و در اومدم دیدم ات خوابه پس منم یه تیشرت پوشیدم و شرت رفتم پشت ات و اونو بغل کردم و خوابیدم ...
p8
ویو ات ::
وای خدا خسته شدم اه ...
الان دقیقا ساعت ۲ از شرکت خارج شدم وقبلش پرونده هارو با منشی دادم بعدش رفتم خونه خودم چون کوک بهم گفت که باید وسایل های مورد نیازم رو بردارم پس رفتم تو اتاقم و لباس ها ووسایل لازم رو برداشتم وبعد درو قفل کردم و وسایل هارو گذاشتم تو ماشین و به سمت خونه کوک یعنی باید گفت که قصر کوک ....
بعد از ۳۰ مین رسیدم و از ماشین پیاده شدم ویکی از بادیگارد ها اومد و ماشین رو برد
منم وسایلم رو بر داشتم و یکی از خدمتکار های قصر در رو برام باز کرد و وسایلم رو برد تو اتاقم بعد از جابجایی وسایل رفتم حموم و یه دوش ۳۰ مینی گرفتم وبعد کار های مورد نیاز رو انجام دادم و گوشیم رو از شارژ در آوردم و رفتم از پله ها پایین با ورفتم داخل آشپز خونه که به خدمتکار اومد پیشم....
اجوما:ببخشید خانم چیزی لازم دارید؟.
+امممم نه راستش دونبال کوک بودم!!!
اجوما:ایشون تو اتاق کارشون هستند...
+اوه اوکی ..😊
رفتم طبقه بالا خیلی اتاق بود دونه دونه همشونو دیدم تا اینکه رسیدم به اتاق خودم یه اتاق بغل اتاق من بود رفتم درو باز کردم رفتم داخل اره اونجا اتاق کوک بود باورم نمیشه سلیقه خوبی دارع هااااا یه اتاق با تم مشکی و شیک داشتم از پنجره بیرونو میدیدم هوا خیلی خوب بود تا اینکه یهوو ......
ویو کوک
ات رفت بیرون خیلی عجله داشت بعد چون خیلی از کارام مونده بود رفتم تو اتاق کارم وشروع کردم به کار انقدر مشغول کدر کردن بودم که به کل نفهمیدم که ات برگشته ساعت ۳ بود رفتم اتاقم که دوش بگیرم بعدم برم به ات سر بزنم وقتی رفتم اتاقم دیدم ات جلو پنجره وایستاده و غرق تماشا کردن بیرون بود که اصلا نفهمید اومدم اتاق پس اروم اردم رفتم و از پشت بغلش کردم ..
+ای واییییی !!!؟؟(گریخته)
_های بیب کی برگشتی؟؟؟
+کوک توییی ترسیدم 😓😮
_نترس چون من هیچ وقت نمیزارم کسی جز من دسش بهت بخوره و نزدیکت شه
+اوکی ولی خیلی خستمه😕
_نگفتی کجا رفته بودی ؟؟؟🤨
+خوبببب رفتم سر کارررر
_واتتت؟؟اما دیگه حق نداری بری
+چرا اون وقت ؟؟؟درضمن به تو چه ؟؟؟
_یک چون من میگم و دو اینکه زیادی این بیب ما عصبیه نهههه پس باید تنبیه بشی ولی الان کاری به کارت ندارم شب حالتو میپرسم ببینم لازم میتونی اینجوری زبون بریزی ؟؟؟
+میرم بخوابم فعلا
_کجااا ؟؟از این به بعد تو این اتاق پیش من میمونی !!
+اوکی بیا برو اون ور من خوابم میاد
_تو بخواب منم میرم دوش بگیرم
اوک (همچنان ات هجوم برد رو تخت )
_ای خداااا یا
ویو ات
به قدری خسته بودم که شلپ افتادم رو تخت و بعد ۲ دقیقه سیاهیییییی
ویو کوک رفتم حموم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و در اومدم دیدم ات خوابه پس منم یه تیشرت پوشیدم و شرت رفتم پشت ات و اونو بغل کردم و خوابیدم ...
۷.۳k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.