پرستار بچم پارت ۴۲
بچه های خوبی بودید راضی بودم😂❤
ات و جیمین توی بغل همدیگه تازه جیمین لباس نداشت چقدر عاشقانه همدیگه رو بغل کرده بودن که ات سرش روی سینه جیمین بود نمیتونستم تحمل کنم این وضعیت و
کوک:اینجا چه خبره؟*داد*
با دادی که زدم دوتاشون از خواب بیدار شدن بازم شکستم این بدتر بود لبای دوتاشون کبود بود
کوک:جیمین از خونم برو بیرون همین الان*دادددد*
جیمین:اونوقت به چه دلیل؟*خونسرد*
کوک:اینجا محل کاره نه اینکه عشق بازیاتونو بردارید بیارید اینجا*عربدهههه*
جیمین:اون خواهر منه چی میگی؟*داد*
کوک:خواهرت اینجا کار میکنه نه تو فهمیدی؟
جیمین:منم میخوام کار کنم(پسرم مگه کرم داری😐)
کوک:اونوقت چرا فکر کردی میزارم؟
جیمین:چون میخوام پیش ات کار کنم
کوک:خب منم نمیزارم*پوزخند*
جیمین:اوهوم اشکال نداره ات هم میبرم با خودم *پوزخند*
کوک:هوم مطمئنی آخه نمیشه
جیمین:بعید میدونم
کوک:چون من صاحبشم*پوزخند*
جیمین:اون صاحب نداره در ضمن آدم اشغالی مثل تو
من اینجا کار نکنم ات هم کار نمیکنه
کوک:اونوقت چطوری؟
جیمین:قرارداد*پوزخند*
کوک:ولی دست منه*اینم پوزخند:/*
جیمین:ولی خواهرم نخواد میتونه لغوش کنه*پوزخند*
_به کل یادم رفته بود بد ضایع شدم
کوک:اهم....باشه ات و بیدار کن کارش دارم
جیمین:اوک برو بیرون میخوام لباساشو عوض کنم
کوک:تو...گوه میخوری همچین کاری کنی*عصبی*
جیمین:چی چی؟ نشنیدم؟ انگار میخواید قرارداد رو لغو کنم؟*پوزخند *
کوک:هیچی*مشت کردن دستش *
_رفتم توی اتاق تمرینم واقعا این پسره رو مخه اون نمیزاره من بدنشو ببینم چه برسه به توئه عن اخهه بزنم دهنش صدا بز بدههههعع دستکش های بوکسم رو دستم کردم و هر چی حرص داشتم و سر کیسه بوکس خالی کردم که ات اومد
ات:با من کاری داشتید آقای جئون؟
کوک:آره برادرت میخواد اینجا کارکنه خواستم چندتا قانون رو روشن کنم
۱_ فاصله رو رعایت میکنید
۲_ حق خلوت کردن ندارید
ات:یه دقیقه وایسید اون برادرم دلیلی نمیبینم که این قانون ها باشه
کوک:ولی من میبینم *عصبی*
ات:خب بگید
_چسبوندم به دیوار و دستاشو توی یه دستم نگه داشتم
ات و جیمین توی بغل همدیگه تازه جیمین لباس نداشت چقدر عاشقانه همدیگه رو بغل کرده بودن که ات سرش روی سینه جیمین بود نمیتونستم تحمل کنم این وضعیت و
کوک:اینجا چه خبره؟*داد*
با دادی که زدم دوتاشون از خواب بیدار شدن بازم شکستم این بدتر بود لبای دوتاشون کبود بود
کوک:جیمین از خونم برو بیرون همین الان*دادددد*
جیمین:اونوقت به چه دلیل؟*خونسرد*
کوک:اینجا محل کاره نه اینکه عشق بازیاتونو بردارید بیارید اینجا*عربدهههه*
جیمین:اون خواهر منه چی میگی؟*داد*
کوک:خواهرت اینجا کار میکنه نه تو فهمیدی؟
جیمین:منم میخوام کار کنم(پسرم مگه کرم داری😐)
کوک:اونوقت چرا فکر کردی میزارم؟
جیمین:چون میخوام پیش ات کار کنم
کوک:خب منم نمیزارم*پوزخند*
جیمین:اوهوم اشکال نداره ات هم میبرم با خودم *پوزخند*
کوک:هوم مطمئنی آخه نمیشه
جیمین:بعید میدونم
کوک:چون من صاحبشم*پوزخند*
جیمین:اون صاحب نداره در ضمن آدم اشغالی مثل تو
من اینجا کار نکنم ات هم کار نمیکنه
کوک:اونوقت چطوری؟
جیمین:قرارداد*پوزخند*
کوک:ولی دست منه*اینم پوزخند:/*
جیمین:ولی خواهرم نخواد میتونه لغوش کنه*پوزخند*
_به کل یادم رفته بود بد ضایع شدم
کوک:اهم....باشه ات و بیدار کن کارش دارم
جیمین:اوک برو بیرون میخوام لباساشو عوض کنم
کوک:تو...گوه میخوری همچین کاری کنی*عصبی*
جیمین:چی چی؟ نشنیدم؟ انگار میخواید قرارداد رو لغو کنم؟*پوزخند *
کوک:هیچی*مشت کردن دستش *
_رفتم توی اتاق تمرینم واقعا این پسره رو مخه اون نمیزاره من بدنشو ببینم چه برسه به توئه عن اخهه بزنم دهنش صدا بز بدههههعع دستکش های بوکسم رو دستم کردم و هر چی حرص داشتم و سر کیسه بوکس خالی کردم که ات اومد
ات:با من کاری داشتید آقای جئون؟
کوک:آره برادرت میخواد اینجا کارکنه خواستم چندتا قانون رو روشن کنم
۱_ فاصله رو رعایت میکنید
۲_ حق خلوت کردن ندارید
ات:یه دقیقه وایسید اون برادرم دلیلی نمیبینم که این قانون ها باشه
کوک:ولی من میبینم *عصبی*
ات:خب بگید
_چسبوندم به دیوار و دستاشو توی یه دستم نگه داشتم
۲۷.۹k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.