فیک کوک(*رز سیاه*)پارت 13
از زبان ا/ت :
جونگ کوک گفت : مردم شایعه هاشون بیشتر شده و میخوان منو توبا با هم ازدواج کنیم .
ناراحت شدم آخه به اونا چه که ازدواج میکنن یا نه
به آب نگاه کردم و گفتم : خب توبا که از خداشه
گفت : ولی من نه .
گفتم : آره خب عشق زوری نیست
که یاد بابام افتادم و گفتم : بابام عشقی که به زن جدیدش داشت به منو مامانم ترجیه داد مارو با کلی تلبکار و مافیا ول کرد
آخه کدوم آدمی یه زن و با بچه ول میکنه و میره
گفت : بابات مافیا بوده ؟
گفتم : آره ولی بعدش به این فکر نکرد که چه بلایی سرمون میاد اشکام ریخت و لبخند بی جونی به جونگ کوک زدم و گفتم : فک کنم به جای تو که حالت خوب نبود دارم درد و دل میکنم .
گفت : منم سر این شایعه ها عصابم خورد بود .
خم شدم طرف آب و دستمو کردم توش .
( نیم ساعت بعد )
رسیدیم و رفتم زنگ ویلارو زدم . یه مرد قد بلند اومد بیرون و گفت : آه سلام تو باید ا/ت باشی ؟
از کجا منو شناخت گفتم : ب....بله فیلیز خانم گفتن میام ؟
گفت : آره بفرمایید تو .
رفتیم تو ویلاعه همه جاش سفید بود .
آقا تولگا گفت : خب جونگ کوک از خودت بگو
جونگ کوک گفت: هیچی والا اومدیم ببینیم فیلیز برای چی ا/ت رو فرستاده .
نشستیم و مدارکو طرحارو دادم به آقا تولگا و گفتم : اینارو فیلیز داد و گفت امضا کنید .
تولگا گفت : واو جونگ کوک عجب طرحهایی
جونگ کوکم یه لبخند تحویلش داد .
تولگا یه نگاه به من کرد و گفت : تو حیف میشی اگه میش فیلیز کار کنی متمعن باش اگه کار بدی ازت سر بزنه تیکه تیکت میکنه
گفتم : آه ولی اصلا بهش نمیاد !!
گفت : اون تو یه هفته ۷ تا دستیار اخراج کرد .
گفتم : اوه اوه .
بعد برگه هارو بهم داد فیلیز زنگ زد و گفت : ببینن امضا کرد
گفتم : بله
گفت : خوبه برگرد شرکت .
قطع کردم و گفتم : خب فیلیز گفت باید بریم شرکت من با اجازه برم.
جونگ کوک باهام بلند شد و تولگا گفت : بازم بیاید
گفتم : حتما
و با جونگ کوک خداحافظی کرد و برگشتیم شرکت .
۰۰۰۰۰۰۰
جونگ کوک گفت : مردم شایعه هاشون بیشتر شده و میخوان منو توبا با هم ازدواج کنیم .
ناراحت شدم آخه به اونا چه که ازدواج میکنن یا نه
به آب نگاه کردم و گفتم : خب توبا که از خداشه
گفت : ولی من نه .
گفتم : آره خب عشق زوری نیست
که یاد بابام افتادم و گفتم : بابام عشقی که به زن جدیدش داشت به منو مامانم ترجیه داد مارو با کلی تلبکار و مافیا ول کرد
آخه کدوم آدمی یه زن و با بچه ول میکنه و میره
گفت : بابات مافیا بوده ؟
گفتم : آره ولی بعدش به این فکر نکرد که چه بلایی سرمون میاد اشکام ریخت و لبخند بی جونی به جونگ کوک زدم و گفتم : فک کنم به جای تو که حالت خوب نبود دارم درد و دل میکنم .
گفت : منم سر این شایعه ها عصابم خورد بود .
خم شدم طرف آب و دستمو کردم توش .
( نیم ساعت بعد )
رسیدیم و رفتم زنگ ویلارو زدم . یه مرد قد بلند اومد بیرون و گفت : آه سلام تو باید ا/ت باشی ؟
از کجا منو شناخت گفتم : ب....بله فیلیز خانم گفتن میام ؟
گفت : آره بفرمایید تو .
رفتیم تو ویلاعه همه جاش سفید بود .
آقا تولگا گفت : خب جونگ کوک از خودت بگو
جونگ کوک گفت: هیچی والا اومدیم ببینیم فیلیز برای چی ا/ت رو فرستاده .
نشستیم و مدارکو طرحارو دادم به آقا تولگا و گفتم : اینارو فیلیز داد و گفت امضا کنید .
تولگا گفت : واو جونگ کوک عجب طرحهایی
جونگ کوکم یه لبخند تحویلش داد .
تولگا یه نگاه به من کرد و گفت : تو حیف میشی اگه میش فیلیز کار کنی متمعن باش اگه کار بدی ازت سر بزنه تیکه تیکت میکنه
گفتم : آه ولی اصلا بهش نمیاد !!
گفت : اون تو یه هفته ۷ تا دستیار اخراج کرد .
گفتم : اوه اوه .
بعد برگه هارو بهم داد فیلیز زنگ زد و گفت : ببینن امضا کرد
گفتم : بله
گفت : خوبه برگرد شرکت .
قطع کردم و گفتم : خب فیلیز گفت باید بریم شرکت من با اجازه برم.
جونگ کوک باهام بلند شد و تولگا گفت : بازم بیاید
گفتم : حتما
و با جونگ کوک خداحافظی کرد و برگشتیم شرکت .
۰۰۰۰۰۰۰
۴.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲