پارت107
#پارت107
شیطونکِ بابا🥺💜
_ میدونی چیه؟؟ ارزش واکنش نداری!!
حرفمو زدم و راهمو کشیدم و رفتم ، وسطای کوچه بودم و هی کرم درونم انگولکم میکرد تا برگردم عقب
بالاخره فضولیم گل کرد و برگشتم پشت سرم و نگاه کردم
با دیدن افراز که سرجاش ایستاده بود یه لحظه قلبم لرزید ، هنوز داشت نگام میکرد و حتی تکون نمیخورد
توجهی بهش نکردم و رفتم تو خونه ، بعد از سوال و جواب پس دادن به مامان بالاخره به اتاقم رسیدم
لباسامو عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم ، حوصلم به شدت سر رفته بود
گوشیمو برداشتم و خواستم برم اینستا که دیدم نتم ضعیفه!! اه لعنتی
بلندشدم رفتم و پرده رو کنار زدم ، گوشیمو گذاشتم کنار پنجره که چشمم افتاد به افراز
به ماشینش تکیه داده بود و داشت سیگار میکشید
سرش پایین بود و انگاری تو فکربود ، خواستم از کنارپنجره بیام کنار که سرشو بلند کرد و باهم چشم تو چشم شدیم
پُک عمیقی به سیگارش زد و ته موندشو انداخت دور ، چند دقیقه ای چشم تو چشم بودیم که رفت داخل ماشین
با فکر اینکه میخواد بره خداروشکری تو دلم گفتم که دیدم با یه کاغذ و ماژیک برگذشت ، چیزی روی کاغذ نوشت و گرفت به سمتم
با خوندن جمله ی ( یا بیا پایین یا میام بالا) دیوونه ای نثارش کردم و فوری رفتم کنار
میدونستم روانیه و اگه نرم پایین تک تک خونه هارو میزنه تا پیدام کنه
فوری لباس پوشیدم و بعد از اینکه مامانو پیچوندم خودمو رسوندم جلوی در
با عصبانیت بهش توپیدم:
_ دیوونه شدی؟
+ آره
_ تورخدا برو الان بابام میاد افراز
شیطون نگاهم کرد و گفت:
+کجا برم تازه اومدم که...
وسط کوچه به سمتم اومد و کمرمو گرفتو منو به خودش نزدیک کرد...
چیکارررر میکنه بنظرتون?!🥵
شیطونکِ بابا🥺💜
_ میدونی چیه؟؟ ارزش واکنش نداری!!
حرفمو زدم و راهمو کشیدم و رفتم ، وسطای کوچه بودم و هی کرم درونم انگولکم میکرد تا برگردم عقب
بالاخره فضولیم گل کرد و برگشتم پشت سرم و نگاه کردم
با دیدن افراز که سرجاش ایستاده بود یه لحظه قلبم لرزید ، هنوز داشت نگام میکرد و حتی تکون نمیخورد
توجهی بهش نکردم و رفتم تو خونه ، بعد از سوال و جواب پس دادن به مامان بالاخره به اتاقم رسیدم
لباسامو عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم ، حوصلم به شدت سر رفته بود
گوشیمو برداشتم و خواستم برم اینستا که دیدم نتم ضعیفه!! اه لعنتی
بلندشدم رفتم و پرده رو کنار زدم ، گوشیمو گذاشتم کنار پنجره که چشمم افتاد به افراز
به ماشینش تکیه داده بود و داشت سیگار میکشید
سرش پایین بود و انگاری تو فکربود ، خواستم از کنارپنجره بیام کنار که سرشو بلند کرد و باهم چشم تو چشم شدیم
پُک عمیقی به سیگارش زد و ته موندشو انداخت دور ، چند دقیقه ای چشم تو چشم بودیم که رفت داخل ماشین
با فکر اینکه میخواد بره خداروشکری تو دلم گفتم که دیدم با یه کاغذ و ماژیک برگذشت ، چیزی روی کاغذ نوشت و گرفت به سمتم
با خوندن جمله ی ( یا بیا پایین یا میام بالا) دیوونه ای نثارش کردم و فوری رفتم کنار
میدونستم روانیه و اگه نرم پایین تک تک خونه هارو میزنه تا پیدام کنه
فوری لباس پوشیدم و بعد از اینکه مامانو پیچوندم خودمو رسوندم جلوی در
با عصبانیت بهش توپیدم:
_ دیوونه شدی؟
+ آره
_ تورخدا برو الان بابام میاد افراز
شیطون نگاهم کرد و گفت:
+کجا برم تازه اومدم که...
وسط کوچه به سمتم اومد و کمرمو گرفتو منو به خودش نزدیک کرد...
چیکارررر میکنه بنظرتون?!🥵
۴.۸k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.