وقتی استاد دانشگاهه p¹
وقتی استاد دانشگاهه p¹
از همون روز اول...
که به دانشگاه تون اومد چشمات بهش دوخته شده بود...
اون بین تمام دانشجو ها محبوب بود
مخصوصا دخترا البته این نیازی به گفتن نداره...!
تو از استادت خوشت میومد و اینو به خوبی میدونستی
چون اون خیلی محبوب بود و دخترایی که بهش نزدیک می شدن برای هدف شون حسودی می کردی
چون تو مثل اون ها شجاع نبودی..!
_ات میتونی این مسئله رو حل کنی؟
با شنیدن اسمت از زبون اون قلبت به شدت تندتر زد..
شاید از نظر دیگران داشتی زیادی شلوغش می کردی
ولی تو واقعا احساساتی به اسم عشق درمورد استادت داشتی...این یه هوس نبود و نخواهد بود..
*اره میتونم حلش کنم
_پس بیا پای تابلو ببینم چی بلدی
با رفتن به تابلو به مسئله نگاهی انداختی تو همینجوری قبول کردی ولی هیچی بلد نبودی..
*ام.. راستش بلد نیستم
دستاشو اروم به سرت زد
و چشمای زیباش رو به چشمای قشنگت دوخت..
_این همه سرتون زحمت کشیدم
این همه توضیح دادم هیچی تو این مغزتون نرفت
به حرفش خندیدی که بهت نزدیک شد و تو گوشت زمزمه کرد
_میدونستی لبخند هات از قشنگ ترین اتفاق های زندگیم
هم قشنگ تر هست..!
با این حرفش سرخ شدن صورتت رو به خوبی احساس می کردی...
و زنگ دانشگاه تون به صدا در اومد تمام بچه های کلاس تون بیرون رفتن و شما هنوز تو حالت مونده بودید...
*لطفا اذیتم نکنید
_من شوخی یا اذیتت نکردم واقعیت رو گفتم...
بهت نزدیک تر شد که به میزش تکه دادی و صورتت رو بالا روبه روی صورت خودش گرفت و...
از همون روز اول...
که به دانشگاه تون اومد چشمات بهش دوخته شده بود...
اون بین تمام دانشجو ها محبوب بود
مخصوصا دخترا البته این نیازی به گفتن نداره...!
تو از استادت خوشت میومد و اینو به خوبی میدونستی
چون اون خیلی محبوب بود و دخترایی که بهش نزدیک می شدن برای هدف شون حسودی می کردی
چون تو مثل اون ها شجاع نبودی..!
_ات میتونی این مسئله رو حل کنی؟
با شنیدن اسمت از زبون اون قلبت به شدت تندتر زد..
شاید از نظر دیگران داشتی زیادی شلوغش می کردی
ولی تو واقعا احساساتی به اسم عشق درمورد استادت داشتی...این یه هوس نبود و نخواهد بود..
*اره میتونم حلش کنم
_پس بیا پای تابلو ببینم چی بلدی
با رفتن به تابلو به مسئله نگاهی انداختی تو همینجوری قبول کردی ولی هیچی بلد نبودی..
*ام.. راستش بلد نیستم
دستاشو اروم به سرت زد
و چشمای زیباش رو به چشمای قشنگت دوخت..
_این همه سرتون زحمت کشیدم
این همه توضیح دادم هیچی تو این مغزتون نرفت
به حرفش خندیدی که بهت نزدیک شد و تو گوشت زمزمه کرد
_میدونستی لبخند هات از قشنگ ترین اتفاق های زندگیم
هم قشنگ تر هست..!
با این حرفش سرخ شدن صورتت رو به خوبی احساس می کردی...
و زنگ دانشگاه تون به صدا در اومد تمام بچه های کلاس تون بیرون رفتن و شما هنوز تو حالت مونده بودید...
*لطفا اذیتم نکنید
_من شوخی یا اذیتت نکردم واقعیت رو گفتم...
بهت نزدیک تر شد که به میزش تکه دادی و صورتت رو بالا روبه روی صورت خودش گرفت و...
۱۸.۴k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.