پارت ۴۶ فصل ۲
٫این چیه؟؟؟؟
-عاممم..... چیه به نظرت؟
٫دو نفر که دارن اینقدر عاشقانه همو میبوسن نه؟
+خب ممکنه هرکسی باشه
-راست میگه چرا اینو به نشون میدی
٫خودتون رو به اون راه نزنین... توضیح میخوام
-خب باشه.... من و نیلا همین دیشب به هم اعتراف کردیم
٫جاننننن؟؟؟؟ اونوقت شما دوتا؟؟؟ شما دوتا الان عاشق همین؟؟؟
+مگه عیبش چیه
٫عیبش اینه شما دیشب به هم اعتراف کردین و تا الن به من نگفتیننننننننننن
-خوبه خودتم میگی دیشب
+راست میگه
٫حالا کی میخواستین بگین
-شب مرا... سریع دستم رو گذاشتم رو دهنش گفتم
+شب مراسم تولد من
٫تولدت یک ماه دیگس مگه نه؟
+اهوم
٫یعنی میخواستی تا یک ماه دیگه ازم مخفی کنی؟؟؟؟
-بابا چرا یجوری میگی انگاری قتلهههه
٫باشه شوخی کردم
مبارکتون باشه خوشگلام😙
٫حالا بیاین بقلم🤍
و بقلش کردیم
-تو چی؟ تو نمیخوای برای خودت یک عشق انتخاب کنی؟
٫عام چرا اما اصن ازش خبر ندارم
-اووو کیه این داماد خوش شانس؟ *انگار نمیدونه
٫خب...
+تهیونگه
-او لالالالا
٫هی هیچی بهش نمیگینننن
-باشه باشه
+اما تو چی؟ خبر داری اقامت فرانسه گرفته و برنمیگرده؟؟؟
٫چی میگی؟؟؟؟ داداش داره چی میگه؟؟؟
-خب راست میگه تهیونگ اقامت فرانسه گرفته و برم نمیگرده
٫نیلا تو که میدونستی چرا جلوش رو نگرفتی؟؟؟
+من اون موقع حافظم برنگشته بود نمیدونستم
٫چیییی؟؟؟ حافظت برگشته؟؟؟
+اره یادم رفت بهت بگم شرمنده
٫معلوم نیست باز چیا شده که من خبر ندارم
-دیگه صدرصد هیچی نیست
٫اوکی
٫بچه من یکم باید تنها باشم.... بعدا میبینمتون
+-باشه خدافظ
و رفت
+عالیییی بودددد
-اره ولی خیلی ناراحت شد
+اگه شب مراسم از خوشحالی ذوق مرگ نشنه صلوات🤣
-موافقم😂
+خب دیگه الان نزدیکای شبه به نظرت چیکار کنیم؟
-الان رو نمیدونم اما شب رو میدونم😈😈
+یااا چی میگیییی😰
-شوخی کردم بابا😂
+دارم برات تو وایسا
-بچرخ تا بچرخیم
+باشه
-ولی یچیزی اون ایده اینکه چرا جلوی تهیونگ رو نگرفتی از کجا اوردی؟؟؟
+وای اونجا ذهنم قفل کرد نبود نمیدونستم چی بگم یهو به ذهنم رسیددد واقعا شانس اوردم
-اره والا
+اعه صدای بارونه؟
-اره فک کنم
و رفت سمت پنجره و پرده رو کنار زد و پنجره رو باز کرد
داشت بارون میومد هر چند لحظه یک رعد و برق بلند میزد که کل خیابون ها روشن میشد
من عاشق صدای بارون و رعد و برقم
+کوکی جونم
-جونم
+میشه بریم بیرون؟
-اره بریم منم خیلی دوست دارم زیر بارون راه برم
+باشه پس من میرم اماده شم
و وقتی اماده شدیم سوار ماشین شدیم و تا یک جایی رو با ماشین رفتیم و بعدش پیاده شدیم برای قدم زدن
+اینجا کجاست؟
-اینجا؟ همون پارکی که از تو جدا شدیم...
+واقعا اینجا همون جاست؟؟؟؟ چقدر دلم میخواست یبار دیگه اینجا رو ببینم
-اهوم
+بیا قدیم بزنیم
-بریم
-عاممم..... چیه به نظرت؟
٫دو نفر که دارن اینقدر عاشقانه همو میبوسن نه؟
+خب ممکنه هرکسی باشه
-راست میگه چرا اینو به نشون میدی
٫خودتون رو به اون راه نزنین... توضیح میخوام
-خب باشه.... من و نیلا همین دیشب به هم اعتراف کردیم
٫جاننننن؟؟؟؟ اونوقت شما دوتا؟؟؟ شما دوتا الان عاشق همین؟؟؟
+مگه عیبش چیه
٫عیبش اینه شما دیشب به هم اعتراف کردین و تا الن به من نگفتیننننننننننن
-خوبه خودتم میگی دیشب
+راست میگه
٫حالا کی میخواستین بگین
-شب مرا... سریع دستم رو گذاشتم رو دهنش گفتم
+شب مراسم تولد من
٫تولدت یک ماه دیگس مگه نه؟
+اهوم
٫یعنی میخواستی تا یک ماه دیگه ازم مخفی کنی؟؟؟؟
-بابا چرا یجوری میگی انگاری قتلهههه
٫باشه شوخی کردم
مبارکتون باشه خوشگلام😙
٫حالا بیاین بقلم🤍
و بقلش کردیم
-تو چی؟ تو نمیخوای برای خودت یک عشق انتخاب کنی؟
٫عام چرا اما اصن ازش خبر ندارم
-اووو کیه این داماد خوش شانس؟ *انگار نمیدونه
٫خب...
+تهیونگه
-او لالالالا
٫هی هیچی بهش نمیگینننن
-باشه باشه
+اما تو چی؟ خبر داری اقامت فرانسه گرفته و برنمیگرده؟؟؟
٫چی میگی؟؟؟؟ داداش داره چی میگه؟؟؟
-خب راست میگه تهیونگ اقامت فرانسه گرفته و برم نمیگرده
٫نیلا تو که میدونستی چرا جلوش رو نگرفتی؟؟؟
+من اون موقع حافظم برنگشته بود نمیدونستم
٫چیییی؟؟؟ حافظت برگشته؟؟؟
+اره یادم رفت بهت بگم شرمنده
٫معلوم نیست باز چیا شده که من خبر ندارم
-دیگه صدرصد هیچی نیست
٫اوکی
٫بچه من یکم باید تنها باشم.... بعدا میبینمتون
+-باشه خدافظ
و رفت
+عالیییی بودددد
-اره ولی خیلی ناراحت شد
+اگه شب مراسم از خوشحالی ذوق مرگ نشنه صلوات🤣
-موافقم😂
+خب دیگه الان نزدیکای شبه به نظرت چیکار کنیم؟
-الان رو نمیدونم اما شب رو میدونم😈😈
+یااا چی میگیییی😰
-شوخی کردم بابا😂
+دارم برات تو وایسا
-بچرخ تا بچرخیم
+باشه
-ولی یچیزی اون ایده اینکه چرا جلوی تهیونگ رو نگرفتی از کجا اوردی؟؟؟
+وای اونجا ذهنم قفل کرد نبود نمیدونستم چی بگم یهو به ذهنم رسیددد واقعا شانس اوردم
-اره والا
+اعه صدای بارونه؟
-اره فک کنم
و رفت سمت پنجره و پرده رو کنار زد و پنجره رو باز کرد
داشت بارون میومد هر چند لحظه یک رعد و برق بلند میزد که کل خیابون ها روشن میشد
من عاشق صدای بارون و رعد و برقم
+کوکی جونم
-جونم
+میشه بریم بیرون؟
-اره بریم منم خیلی دوست دارم زیر بارون راه برم
+باشه پس من میرم اماده شم
و وقتی اماده شدیم سوار ماشین شدیم و تا یک جایی رو با ماشین رفتیم و بعدش پیاده شدیم برای قدم زدن
+اینجا کجاست؟
-اینجا؟ همون پارکی که از تو جدا شدیم...
+واقعا اینجا همون جاست؟؟؟؟ چقدر دلم میخواست یبار دیگه اینجا رو ببینم
-اهوم
+بیا قدیم بزنیم
-بریم
۲.۸k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.