عشق وحشی😈
سلام اسم من "لیزا"س ۱۷ سالمه و تو کره ی جنوبی زندگی میکنم و درس میخونم اصلیتم روسی کره ایی مامانم روسی بابام کره ایی مامانم تو امریکاس و مدلینگه قد و هیکلم و چهرم به مامانم رفته و بابام تو امریکا بیزینس داره.
بزارین از خودم بگم تو سئول زندگی میکنم و تک فرزندم درس میخونم
و رشتم گریمه خیلی دوس دارم ی جا کار کنم با این رشتم ولی متاسفا نه تو کافه کار میکنم تا بالا خره ی شغل پیدا کنم.
خلاصه زندگی خرج داره.
بزارین از قیافم بهتون بگم.
قدم بلنده و لاغرم موهام مشکیه که به بابام رفته چشام خماره و رنگش ابیه پوستم سفیده بینیم کوچیکه و هرکی میبنتم میگه عمل کردم ولی میگم که ۱۷ سالمه و عمل تو این سن غیر مجازه.لبام قلوه ایی صورتی رنگه.
اااااااه انقد جلو اینه نشستم دیرم شد.
سریع ی تیشرت سفید با ی شلوارک جین ابی پوشیدم و کولمو برداشتم و رفتم سر کار.
خدا رو شکر به موقع رسیدم.
به لیم جانگوک بهترین دوستم سلام کردم و شروع کردم به کار کردن.
تقریبا اخرای کارم بود که بابا بهم زنگ زد.
+الو سلام ددی جونم.
_سلام دخترم.
+خوبی چه خبر؟
_خوبم دخترم تو خودت خوبی.
+اره سر کارم
_چن بار بهت گفتم نرو کافه
+خوب چی کار کنم با رشتمم که کار گیرم نمیاد.
_خوب پس سریع از کافه استعفا بده چون با دوستم تو کمپانی صحبت کردم.
+واقعا؟
از خوشحالی ی جیغ کشیدم و بالا پایین پریدم.
افراد تو کافه بهم نگاه کردن یکم خجالت کشیدم و بی توجه به صحبتم ادامه دادم.
_الو الو چی شد
+چی؟هنوز اینجام.
_اره داشتم میگفتم تا ی ساعت دیگه برو به اونجا و خودتو معرفی کن.
+باشه حتما.
و گوشی رو قط کردم و سریع لباسامو عوض کردم و سریع دویدم به سمت خیابون و ی تاکسی گرفتم.بعد بیست دقیقه رسیدم و رفتم تو کمپانی.
با رئس اونجا صحبت کردم و گفت که از الان میتونم کارمو شروع کنم.
رفتم اونجا ی نفر به عنوان شاگرد اونجا بود.به همه چی نگاه کردم عوووم چه امکانات زیادی.
خوبع بعد دوسه ساعت که با کارم اشنا شدم. قرار شد با گروهی که باید گریمشون میکردم اشنا شم. ی گروه هفت نفره بودن.
رفتم تو اتاق.
هفتا پسر بودن.
رییس_خب این گروهی که شما باید گریمشون کنین.خوب من شما رو تنها میزارم تا باهم اشنا شین و رفت.
+امممممم خب الان اها سلام من "لیزا"ام وگریمورم.
یکی شون گف_ سلام من لیدر گروهم. خب بچه ها خودتونو معرفی کنین.
همشون خودشونو معرفی کردن و گفتن که اسم گروهشون بی تی اس هست.
جین_وایسا تو باید مارو بشناسی.
+نه متاسفانه نمیشناسمتون.
تهیونگ_یعنی واقعا بزرگ ترین بوی بند جهانو ونمیشناسی.
+نه نمیشناسم. مگه شما هستین.
تهیونگ پوز خند زد.و گفت_خب کارتون تموم شد میتونید برید.
بچه پروووو فکه کرده کیه که به من دستور میده.
چشم پشتی نازک کردم. و رفتم بیرون.
(عکس لیزا👆🏻)
بزارین از خودم بگم تو سئول زندگی میکنم و تک فرزندم درس میخونم
و رشتم گریمه خیلی دوس دارم ی جا کار کنم با این رشتم ولی متاسفا نه تو کافه کار میکنم تا بالا خره ی شغل پیدا کنم.
خلاصه زندگی خرج داره.
بزارین از قیافم بهتون بگم.
قدم بلنده و لاغرم موهام مشکیه که به بابام رفته چشام خماره و رنگش ابیه پوستم سفیده بینیم کوچیکه و هرکی میبنتم میگه عمل کردم ولی میگم که ۱۷ سالمه و عمل تو این سن غیر مجازه.لبام قلوه ایی صورتی رنگه.
اااااااه انقد جلو اینه نشستم دیرم شد.
سریع ی تیشرت سفید با ی شلوارک جین ابی پوشیدم و کولمو برداشتم و رفتم سر کار.
خدا رو شکر به موقع رسیدم.
به لیم جانگوک بهترین دوستم سلام کردم و شروع کردم به کار کردن.
تقریبا اخرای کارم بود که بابا بهم زنگ زد.
+الو سلام ددی جونم.
_سلام دخترم.
+خوبی چه خبر؟
_خوبم دخترم تو خودت خوبی.
+اره سر کارم
_چن بار بهت گفتم نرو کافه
+خوب چی کار کنم با رشتمم که کار گیرم نمیاد.
_خوب پس سریع از کافه استعفا بده چون با دوستم تو کمپانی صحبت کردم.
+واقعا؟
از خوشحالی ی جیغ کشیدم و بالا پایین پریدم.
افراد تو کافه بهم نگاه کردن یکم خجالت کشیدم و بی توجه به صحبتم ادامه دادم.
_الو الو چی شد
+چی؟هنوز اینجام.
_اره داشتم میگفتم تا ی ساعت دیگه برو به اونجا و خودتو معرفی کن.
+باشه حتما.
و گوشی رو قط کردم و سریع لباسامو عوض کردم و سریع دویدم به سمت خیابون و ی تاکسی گرفتم.بعد بیست دقیقه رسیدم و رفتم تو کمپانی.
با رئس اونجا صحبت کردم و گفت که از الان میتونم کارمو شروع کنم.
رفتم اونجا ی نفر به عنوان شاگرد اونجا بود.به همه چی نگاه کردم عوووم چه امکانات زیادی.
خوبع بعد دوسه ساعت که با کارم اشنا شدم. قرار شد با گروهی که باید گریمشون میکردم اشنا شم. ی گروه هفت نفره بودن.
رفتم تو اتاق.
هفتا پسر بودن.
رییس_خب این گروهی که شما باید گریمشون کنین.خوب من شما رو تنها میزارم تا باهم اشنا شین و رفت.
+امممممم خب الان اها سلام من "لیزا"ام وگریمورم.
یکی شون گف_ سلام من لیدر گروهم. خب بچه ها خودتونو معرفی کنین.
همشون خودشونو معرفی کردن و گفتن که اسم گروهشون بی تی اس هست.
جین_وایسا تو باید مارو بشناسی.
+نه متاسفانه نمیشناسمتون.
تهیونگ_یعنی واقعا بزرگ ترین بوی بند جهانو ونمیشناسی.
+نه نمیشناسم. مگه شما هستین.
تهیونگ پوز خند زد.و گفت_خب کارتون تموم شد میتونید برید.
بچه پروووو فکه کرده کیه که به من دستور میده.
چشم پشتی نازک کردم. و رفتم بیرون.
(عکس لیزا👆🏻)
۲۰.۴k
۰۵ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.