عاشق روانی { پارت ۵۰ پایانی }
عاشق روانی { پارت ۵۰ پایانی }
که یکدفعه ...
دراکن از پشت زد پسه کله ی مایکی
مایکی : آخخخ
دراکن : سلاممممم
پاهچین در حال خوردن چیپس
پاهچین : سلام
دراکن : چیپس میقولی ؟ چی میقولی ؟
همه زدن زیر خنده 😂
باجی داشت پاره میشد از خنده ....
همه نشستن دارن حرف میزنن
آگوست دی اومد پیششون
دی : سلام بچه هااااا
همه سلام کردن
دی : پاهچین قوی شدی ؟
پاهچین : آره الان آمادم مچ بندازیم
دی : خیل خوب باشه
شروع کردن به مچ اندازی
دی : انگار .... قدرتت..... زیاد .....شده
به بدبختی پاهچین رو برد
دی : آخ دستم داغون شد خدا لعنتت کنه
دراکن : هاهاااااا 😂😂 پاهچین ریدی 🤣😂
پاهچین : تورم توش دیدیم 😑🙄
رفتن قصر کلی باهاشون بازی کردن
اسمایلی : ببین من روی اون باجی شک دارم خیلی مشکوکه 😁
از زبانه راوی گشادتون 🤣 :
خلاصه اینا مافیا بازی کردن و هر بازی که شما بگید
خیلی اون روز بهشون خوش گذشت
سانزو یکدفعه با کیسه ی پر از خوراکی اومد
دی : آخ جون فلامینگومون برامون خوراکی آورده
سانزو : مردیکه یالغوز 😑
شینوبو : فلامینگو با شوهره من درست حرف بزن هااااا
سانزو : اگه نزنم چی میشه ؟
شینوبو : بچه ها حملهههه
همه با بالشت حمله کردن به سانزو
پاهچین : جنگه بالشتییییییی
میتسویا : فلامینگوی بدبخت 🤣🤣
اینم از این....
خیلی خدایی سر این فیک زحمت کشیدم
لطفاً لطفا لطفاااا لایک هارو ببرید بالا
میخوام یه فیک دیگه رو شروع کنم اگه لایک ها پایین باشه ادامه نمیدم 🥺🥺
که یکدفعه ...
دراکن از پشت زد پسه کله ی مایکی
مایکی : آخخخ
دراکن : سلاممممم
پاهچین در حال خوردن چیپس
پاهچین : سلام
دراکن : چیپس میقولی ؟ چی میقولی ؟
همه زدن زیر خنده 😂
باجی داشت پاره میشد از خنده ....
همه نشستن دارن حرف میزنن
آگوست دی اومد پیششون
دی : سلام بچه هااااا
همه سلام کردن
دی : پاهچین قوی شدی ؟
پاهچین : آره الان آمادم مچ بندازیم
دی : خیل خوب باشه
شروع کردن به مچ اندازی
دی : انگار .... قدرتت..... زیاد .....شده
به بدبختی پاهچین رو برد
دی : آخ دستم داغون شد خدا لعنتت کنه
دراکن : هاهاااااا 😂😂 پاهچین ریدی 🤣😂
پاهچین : تورم توش دیدیم 😑🙄
رفتن قصر کلی باهاشون بازی کردن
اسمایلی : ببین من روی اون باجی شک دارم خیلی مشکوکه 😁
از زبانه راوی گشادتون 🤣 :
خلاصه اینا مافیا بازی کردن و هر بازی که شما بگید
خیلی اون روز بهشون خوش گذشت
سانزو یکدفعه با کیسه ی پر از خوراکی اومد
دی : آخ جون فلامینگومون برامون خوراکی آورده
سانزو : مردیکه یالغوز 😑
شینوبو : فلامینگو با شوهره من درست حرف بزن هااااا
سانزو : اگه نزنم چی میشه ؟
شینوبو : بچه ها حملهههه
همه با بالشت حمله کردن به سانزو
پاهچین : جنگه بالشتییییییی
میتسویا : فلامینگوی بدبخت 🤣🤣
اینم از این....
خیلی خدایی سر این فیک زحمت کشیدم
لطفاً لطفا لطفاااا لایک هارو ببرید بالا
میخوام یه فیک دیگه رو شروع کنم اگه لایک ها پایین باشه ادامه نمیدم 🥺🥺
۱.۹k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.