کوکی؟
_کوکی؟
+نگاش کردمو گفتم جان کوکی چیشده؟
_الان میخوایم چیکار کنیم بابای من مافیاس سریع میفهمه کجایم
+ما که قرار نیست کره بمونیم
_یعنی چی چطوری بریم من نه پاسپورتمو همرام دارم نه لباس چطوری بریم ؟
+لباسو بعدن هم میگیریم پاسپورت هم الان میارن
_(خنده) میارن نکنه بابام میخواد بیداره
(با صدا شیشه سرمو بر میگردونم میبینم)
_لیا اینجا چیکار میکنی؟(تعجب)
خدمتکار :خانم این از پاسپورت و ویزاتون امیدوارم به سلامت برین و زندگی کنی
_ازت ممنونم لیا جبران میکنم
(لیا لبخندی زدو رفت)
_تو بهش گفتی ؟ پس قضیه تلفن هم خودت گفته بودی که بگه اره
+اره فکر کردی میزارم تورو ازم بگیرن
- فقط کوک قراره چیکار کنیم تو از کارت میخوای جدا شی منم که هنوز دانشجوئم چطور قراره زندگی کنیم
+(ماشین رو روشن کردو راه افتاد) عزیزم گفتم همه چیو بسپار من اونم یکاریش میکنیم فقط کافیه تو باشی
-من همیشه هستم امید وارم زندگی پیش رومون خوب باشه
+(دست سانا رو گرفت و بوسید) تا وقتی ما باهم باشیم عالیه تو یکم بخواب تا برسیم فرودگاه
-باشه
+لباست که اذیتت نمیکنه
-نه خوبه
+پس بخواب عزیز دلم
(وقتی سانا به خواب رفت سکوت ماشین رو فرا گرفت هیچکدوم از اینده خودشون خبر نداشتن که قراره چی پیش رو باشه اونا توی حال زندگی میکردن بدون فکر از زندگی لذت میبردن ولی قرار نیست این لذت همیشگی باشه درسته )
موقعیت:فرودگاه
+ماشینو خاموش کردمو به سانا که مث فرشته.ها خواب بود نگاه کردم
ببخشید عشقم که قراره از خانوادت. دوستات جدا کنم.
سانا عزیزم بیدار شو رسیدیم ؛سانام
-(خمیازه) سلام صبح بخیر
+(خنده) با اینکه شبه ولی بازم صبح بخیر عزیزم
-(خنده) رسیدیم
+اره پاشو بریم
-(دست گذاشتم رو دست کوک) کوک من خیلی استرس دارم مطمعنی راه درستیه
+من مطمعنم عزیزم فقط به این شک دارم تو مطمعنی میخوای با من بیایی؟
-معلومه که میخوام فقط نمیدونم چرا دلشوره دارم
+(بوسهی رو دماغش زدم) نگران نباش بلاخره زندگی روی خوششو نشون ما داده حالا بدو بریم که دیره
-(خنده) بریم
اونا با خوشهالی از ماشین پیاده شدند تا کع میخواستن از ماشین دور شن که یه ماشین پیچید جلوشون.....
+نگاش کردمو گفتم جان کوکی چیشده؟
_الان میخوایم چیکار کنیم بابای من مافیاس سریع میفهمه کجایم
+ما که قرار نیست کره بمونیم
_یعنی چی چطوری بریم من نه پاسپورتمو همرام دارم نه لباس چطوری بریم ؟
+لباسو بعدن هم میگیریم پاسپورت هم الان میارن
_(خنده) میارن نکنه بابام میخواد بیداره
(با صدا شیشه سرمو بر میگردونم میبینم)
_لیا اینجا چیکار میکنی؟(تعجب)
خدمتکار :خانم این از پاسپورت و ویزاتون امیدوارم به سلامت برین و زندگی کنی
_ازت ممنونم لیا جبران میکنم
(لیا لبخندی زدو رفت)
_تو بهش گفتی ؟ پس قضیه تلفن هم خودت گفته بودی که بگه اره
+اره فکر کردی میزارم تورو ازم بگیرن
- فقط کوک قراره چیکار کنیم تو از کارت میخوای جدا شی منم که هنوز دانشجوئم چطور قراره زندگی کنیم
+(ماشین رو روشن کردو راه افتاد) عزیزم گفتم همه چیو بسپار من اونم یکاریش میکنیم فقط کافیه تو باشی
-من همیشه هستم امید وارم زندگی پیش رومون خوب باشه
+(دست سانا رو گرفت و بوسید) تا وقتی ما باهم باشیم عالیه تو یکم بخواب تا برسیم فرودگاه
-باشه
+لباست که اذیتت نمیکنه
-نه خوبه
+پس بخواب عزیز دلم
(وقتی سانا به خواب رفت سکوت ماشین رو فرا گرفت هیچکدوم از اینده خودشون خبر نداشتن که قراره چی پیش رو باشه اونا توی حال زندگی میکردن بدون فکر از زندگی لذت میبردن ولی قرار نیست این لذت همیشگی باشه درسته )
موقعیت:فرودگاه
+ماشینو خاموش کردمو به سانا که مث فرشته.ها خواب بود نگاه کردم
ببخشید عشقم که قراره از خانوادت. دوستات جدا کنم.
سانا عزیزم بیدار شو رسیدیم ؛سانام
-(خمیازه) سلام صبح بخیر
+(خنده) با اینکه شبه ولی بازم صبح بخیر عزیزم
-(خنده) رسیدیم
+اره پاشو بریم
-(دست گذاشتم رو دست کوک) کوک من خیلی استرس دارم مطمعنی راه درستیه
+من مطمعنم عزیزم فقط به این شک دارم تو مطمعنی میخوای با من بیایی؟
-معلومه که میخوام فقط نمیدونم چرا دلشوره دارم
+(بوسهی رو دماغش زدم) نگران نباش بلاخره زندگی روی خوششو نشون ما داده حالا بدو بریم که دیره
-(خنده) بریم
اونا با خوشهالی از ماشین پیاده شدند تا کع میخواستن از ماشین دور شن که یه ماشین پیچید جلوشون.....
۶.۴k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.