★عشقی که بهم دادی★
★عشقی که بهم دادی★
پارت ۲۲...
صورتشون نزدیک بهم شد و جیمین میتونست نفس گرم یونگی رو حس کنه.
چشماشون بسته شد و لب هاشون بهم چسبیدن و یونگی جیمینو وادار کرد روی تخت دراز بکشه.
جیمین دستاشو دور گردن یونگی حلقه کرد و اینکارش باعث شد بویه عمیق تر بشه.
بعد از چند دیقه یونگی بوسه رو شکوند و سرشو توی گردن جیمین فرو برد.
شروع کرد به بوسیدن گردنش و جیمین نمیتونست ناله هاشو کنترل کنه.
تق تق
با صدای در هردو یه لحظه خشک شدن.
یونگی بلند شد و درو باز کرد.
_چه مرگته؟!
لی با دیدن ظاهر رئیسش که موها و لباسش نا مرتب بود کاملا فهمید تو چه موقعیتی مزاحمش شده.
چانیول: خیلی معذرت میخوام قربان ولی باید بریم شرکت .
چانیول گفت و تعظیمی کرد.
یونگی آه عمیقی کشید.
_تا نیم ساعت دیگه اونجام
گفت و درو بست برگشت.
جوجه اش رو دید که روی تخت نشسته بود که بخاطر اتفاقات چند لحظه پیش هنوز سرخ بود.
_من الان باید برم شرکت
+ب-باشه مواظب خودت باش
جیمین با خجالت گفت.
_دوست دارم!
یونگی گفت و به لبای صورتی جیمین بوسه آرومی زد.
+منم همینطور
ادامه دارد...
پارت ۲۲...
صورتشون نزدیک بهم شد و جیمین میتونست نفس گرم یونگی رو حس کنه.
چشماشون بسته شد و لب هاشون بهم چسبیدن و یونگی جیمینو وادار کرد روی تخت دراز بکشه.
جیمین دستاشو دور گردن یونگی حلقه کرد و اینکارش باعث شد بویه عمیق تر بشه.
بعد از چند دیقه یونگی بوسه رو شکوند و سرشو توی گردن جیمین فرو برد.
شروع کرد به بوسیدن گردنش و جیمین نمیتونست ناله هاشو کنترل کنه.
تق تق
با صدای در هردو یه لحظه خشک شدن.
یونگی بلند شد و درو باز کرد.
_چه مرگته؟!
لی با دیدن ظاهر رئیسش که موها و لباسش نا مرتب بود کاملا فهمید تو چه موقعیتی مزاحمش شده.
چانیول: خیلی معذرت میخوام قربان ولی باید بریم شرکت .
چانیول گفت و تعظیمی کرد.
یونگی آه عمیقی کشید.
_تا نیم ساعت دیگه اونجام
گفت و درو بست برگشت.
جوجه اش رو دید که روی تخت نشسته بود که بخاطر اتفاقات چند لحظه پیش هنوز سرخ بود.
_من الان باید برم شرکت
+ب-باشه مواظب خودت باش
جیمین با خجالت گفت.
_دوست دارم!
یونگی گفت و به لبای صورتی جیمین بوسه آرومی زد.
+منم همینطور
ادامه دارد...
۳۳۷
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.