پارت سوم
پارت سوم
یهو در با شتاب باز شد و هیکل درشت جین و اعضا که پشتش بودن معلوم شد(میدونم بد جایی تموم کردم فوش رایگان)
جین رفت جیغ بکشه که یونگی مثل میگ میگ رفت سمتش و دستش رو گذاشت جلوی دهنش و گفت:جون من ترو جون هممون داد نزن
دستش رو از جلوی دهنش برداشت جین گفت:یونگی واقعا عاشق شدی؟عرررررررررر
یونگی:آ.آر.آره عاشق شدم فقط حرف نزن
جین:تو به هندسام اعتماد نداری؟
یونگی:به همتون اعتماد دارم ولی حواستون باشه
کوکی:تو هممون رو شام مهمون کن چیزی نمیگیم
همه:دقیقااااااااااااااا
یونگی:باشه باشه اتم میبریم دیگه؟
هوسوک:آره نگران اون نباش
پرش زمانی به فردا شب
ویو ات
بچه ها گفتن شام قراره یونگی مارو ببره بیرون منم که ذوق زده رفتم یه استایل خیلی خوشگل زدم یه آرایش جون کردم رفتم پایین دیدم یونگی داره منو نگا نمیکنه واییی حق دارم عاشقش بشم خیلی جیگره با اون چشمای کشیدشششششش
ویو یونگی
وایییی ات چقدر تو این لباس لش خوشگل شده بود بعد یه تینت لب قرمز زد لباش قرمزه وایییییی
کوک:ات چقدر خوشگل شدو تو این لباس
ات خجالت زده گفت:مرسی
باهم رفتیم بیرون شام خوردیم رفتین دور زدیم و کلی آهنگ گذاشتیم رسیدیم خونه یه قضیه شروع شد
نامجون گفت:بچه ها میخوان اتاقاتون رو دونفر دونفر جدا کنم خوب
منو و جین
هوسوک و جیمین
تهیونگ و کوک
یونگی ات
تا گفت منو ات یه خر ذوقی شدم که نگو نپرس رفتیم تو اتاق و هر کدوم یه تخت رو آماده کردیم و نامجون گفت که اتاق ها دیگه هیچ وقت تغییر نمیکنه ات یه شلوارک لی با یه لباس لش بلد تا زانوش پوشید و اومد خوابید
منم از ذوق دیرتر خوابم برد......ادامه دارد....
امید وارم دوست داشته باشید این دفعه زیاد نوشتم و یه خبر خوش دیگه شرط نداریم ولی کامنت بزارین
لایک هم یادتون نره بوس به کله هاتون باباییییییی
یهو در با شتاب باز شد و هیکل درشت جین و اعضا که پشتش بودن معلوم شد(میدونم بد جایی تموم کردم فوش رایگان)
جین رفت جیغ بکشه که یونگی مثل میگ میگ رفت سمتش و دستش رو گذاشت جلوی دهنش و گفت:جون من ترو جون هممون داد نزن
دستش رو از جلوی دهنش برداشت جین گفت:یونگی واقعا عاشق شدی؟عرررررررررر
یونگی:آ.آر.آره عاشق شدم فقط حرف نزن
جین:تو به هندسام اعتماد نداری؟
یونگی:به همتون اعتماد دارم ولی حواستون باشه
کوکی:تو هممون رو شام مهمون کن چیزی نمیگیم
همه:دقیقااااااااااااااا
یونگی:باشه باشه اتم میبریم دیگه؟
هوسوک:آره نگران اون نباش
پرش زمانی به فردا شب
ویو ات
بچه ها گفتن شام قراره یونگی مارو ببره بیرون منم که ذوق زده رفتم یه استایل خیلی خوشگل زدم یه آرایش جون کردم رفتم پایین دیدم یونگی داره منو نگا نمیکنه واییی حق دارم عاشقش بشم خیلی جیگره با اون چشمای کشیدشششششش
ویو یونگی
وایییی ات چقدر تو این لباس لش خوشگل شده بود بعد یه تینت لب قرمز زد لباش قرمزه وایییییی
کوک:ات چقدر خوشگل شدو تو این لباس
ات خجالت زده گفت:مرسی
باهم رفتیم بیرون شام خوردیم رفتین دور زدیم و کلی آهنگ گذاشتیم رسیدیم خونه یه قضیه شروع شد
نامجون گفت:بچه ها میخوان اتاقاتون رو دونفر دونفر جدا کنم خوب
منو و جین
هوسوک و جیمین
تهیونگ و کوک
یونگی ات
تا گفت منو ات یه خر ذوقی شدم که نگو نپرس رفتیم تو اتاق و هر کدوم یه تخت رو آماده کردیم و نامجون گفت که اتاق ها دیگه هیچ وقت تغییر نمیکنه ات یه شلوارک لی با یه لباس لش بلد تا زانوش پوشید و اومد خوابید
منم از ذوق دیرتر خوابم برد......ادامه دارد....
امید وارم دوست داشته باشید این دفعه زیاد نوشتم و یه خبر خوش دیگه شرط نداریم ولی کامنت بزارین
لایک هم یادتون نره بوس به کله هاتون باباییییییی
۱۰.۰k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.