پارت ⁵
پارت ⁵
فیک : شب تاریک 🕸🖤
- ها چشم
رفتم داخل عمارت بدون اینکه کوک زنگ خونه رو بزنه در عمارت باز شد رفتم داخل ک...........
+ بیبی برو تو اتاقت چند تا لباس گذاشتم رو تخت اونا رو بپوش
-چشم
......
-امممم
+چ شده بیبی
-اتاقم کجاس؟
+اجوما بهت نشون میده
-اها باش
+؟
-چیه؟
+دلت میخواد تنبیه کنم؟
- یدونه چشم نگفتم
+پررو نشو
-میشم
+حق نداری با من اینطوری حرف بزنی
-میتونم
+نمیتونی( با داد
-عا هوم( از حرفش واقعا ترسیده بودم
+چی نشنیدممممممم؟؟؟( باداد
-چ.. شم.. ا..رباب....
+ اخه من تورو چطوری نخورم
ویو ا٫ت
وقتی گف نخورم ی جورایی ترسیدم سرمو ب پایین انداختم ولی کوک دستشو گذاشت زیر چونم گذاشت و صورتمو ب طرف خودش چرخوند تو چشماش زل زده بودم ک یدفعه منو بین دیوار و خودش زندانی کرد صورتشو ب صورتم نزدیک کرد اونقدر بهم نزدیک کرد ک اگه صحبت میکردم مطمعن بودم ک لبم ب لباش برخورد میکنه از خجالت سرمو انداختم پایین و تو سینه ی کوک گذاشتم
+اه بیبی خجالتی من
(چطور میتونه ی ادم اینقدر کیوت باشهههه؟؟ )
+سرتو بگیر بالا
-(وقتی سرمو بلند کردم دیدم صورت کوک خیلی بهم نزدیکه ضربان قلبم بالا رفته بود ک یهو چیزی رو لبم حس کردم خیلی نرم بود )
ویو ا٫ت
او..ن........لبا...ی..... کوک بودددددد باورم نمیشه کوک منو بوسید وقعا خیلی ارام بخش بود
ویو کوک
از لباش سیر نمیشدم لباش طعم خاصی داشت دستامو دور کمرش حلقه کردم...
عاه چ کمر باریکی داره واییی دلم میخواد این بدنو مال خودم بکنم
ک دیدم دیه ا٫ت خودشو از لبام دور کرده کل صورتش قرمز بود از اون لحظه واقعا خندم گرفت
+اووه بیبی تو چقدر خجالتیی هستی( با خنده
-من خجالتی نیستم( اروم و عصبی
+ باشه باشه برو اتاقت لباسات رو بپوش و بیا اتاقم قراره باهم بخوابیم
-چشم ( اروم
ویو ا٫ت
رفتم پیش اجوما و ازش خواستم بهم اتاقمو نشون بده
رفتیم بالا خیلی اتاق بود نزدیک پنجاه اینا
اجوما بهم ی اتاقی رو نشون داد ک روبه روی اتاق کوک بود رفتم داخلش عاشق اتاقم شدم تم اتاقم سیاه و بنفش بود من عاشق این رنگا بودم
خب خب
شرطا ¹⁰لایک²⁰ کامنت
حمایت بشه :)
فیک : شب تاریک 🕸🖤
- ها چشم
رفتم داخل عمارت بدون اینکه کوک زنگ خونه رو بزنه در عمارت باز شد رفتم داخل ک...........
+ بیبی برو تو اتاقت چند تا لباس گذاشتم رو تخت اونا رو بپوش
-چشم
......
-امممم
+چ شده بیبی
-اتاقم کجاس؟
+اجوما بهت نشون میده
-اها باش
+؟
-چیه؟
+دلت میخواد تنبیه کنم؟
- یدونه چشم نگفتم
+پررو نشو
-میشم
+حق نداری با من اینطوری حرف بزنی
-میتونم
+نمیتونی( با داد
-عا هوم( از حرفش واقعا ترسیده بودم
+چی نشنیدممممممم؟؟؟( باداد
-چ.. شم.. ا..رباب....
+ اخه من تورو چطوری نخورم
ویو ا٫ت
وقتی گف نخورم ی جورایی ترسیدم سرمو ب پایین انداختم ولی کوک دستشو گذاشت زیر چونم گذاشت و صورتمو ب طرف خودش چرخوند تو چشماش زل زده بودم ک یدفعه منو بین دیوار و خودش زندانی کرد صورتشو ب صورتم نزدیک کرد اونقدر بهم نزدیک کرد ک اگه صحبت میکردم مطمعن بودم ک لبم ب لباش برخورد میکنه از خجالت سرمو انداختم پایین و تو سینه ی کوک گذاشتم
+اه بیبی خجالتی من
(چطور میتونه ی ادم اینقدر کیوت باشهههه؟؟ )
+سرتو بگیر بالا
-(وقتی سرمو بلند کردم دیدم صورت کوک خیلی بهم نزدیکه ضربان قلبم بالا رفته بود ک یهو چیزی رو لبم حس کردم خیلی نرم بود )
ویو ا٫ت
او..ن........لبا...ی..... کوک بودددددد باورم نمیشه کوک منو بوسید وقعا خیلی ارام بخش بود
ویو کوک
از لباش سیر نمیشدم لباش طعم خاصی داشت دستامو دور کمرش حلقه کردم...
عاه چ کمر باریکی داره واییی دلم میخواد این بدنو مال خودم بکنم
ک دیدم دیه ا٫ت خودشو از لبام دور کرده کل صورتش قرمز بود از اون لحظه واقعا خندم گرفت
+اووه بیبی تو چقدر خجالتیی هستی( با خنده
-من خجالتی نیستم( اروم و عصبی
+ باشه باشه برو اتاقت لباسات رو بپوش و بیا اتاقم قراره باهم بخوابیم
-چشم ( اروم
ویو ا٫ت
رفتم پیش اجوما و ازش خواستم بهم اتاقمو نشون بده
رفتیم بالا خیلی اتاق بود نزدیک پنجاه اینا
اجوما بهم ی اتاقی رو نشون داد ک روبه روی اتاق کوک بود رفتم داخلش عاشق اتاقم شدم تم اتاقم سیاه و بنفش بود من عاشق این رنگا بودم
خب خب
شرطا ¹⁰لایک²⁰ کامنت
حمایت بشه :)
۱۴.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.