خواهربرادریpart18
خواهربرادری
Part18
لیا ویو
خیلی تلاش کردم جیمین و واسه خودم کنم ولی اون هایون عفریته مانعش میشد الان یه نقشه ریختم که بالاخره جیمین و مال خودم میکنم تو غذاش تحریک کننده ریختم
سر میز غذاخوری
جیمین ویو
احساس کردم داره گرمم میشه هایون جفتم نشسته بود و با نگاه های ترسناک لیا مواجه شدم نه باید با لیا انجام بدم وای نمیدونم مطمئن نیستم
جیمین:مرسی بابت غذا من دیگه نمیخورم میرم اتاقم
خاله:باشه عزیزم
رفت
لیا:من برم دستشویی برمیگردم
خاله:باشه
رفت
هایون:ممنون بابت غذا
خاله:چی شده همتون میرین
هایون:هیچی
بدو بدو رفتم بالا دیدم اوپا دراز کشیده رو تخت لیا بالا سرشه میخاد دس به کار شه
لیا:ددی نظرت چیه.........
هایون:اهم اهم
لیا:ها....ی...ون
هایون:از اتاق من گمشو بیرون
لیا:هایون اون.......
جیمین داشت به من نگاه میکرد ولی هیچ ریکشنی نشون نداد
هایون:برو بیرون
لیا:رفت
هایون:هی اوپا
جیمین:بله؟
هایون:خیر سرت بزرگتر از منی من باید حواسم بهت باشه
جیمین:هایون دیگه تحمل ندارم
هایون:چون تو غذات اون کوفتی رو ریخته
جیمین:چیکار کنم
دیدم هایون دستمو گرفت و بلند کرد
هایون:یچیزی به اسم دوش سرد وجود داره برادر
جیمین:اوکی من میرم دوش بگیرم
هایون:برو(لبخند ملیح)
بدو بدو رفتم پایین لیا پیش بقیه نشسته بود
رفتم و جلو همه یکی زدم زیر گوشش
هایون:خجالت نمیکشی؟
لیا:اصن به تو هیچ ربطی نداره
خواستم یکی بزنم زیر گوشش جونگ کوک دستم و گرفت
جونگ کوک:فک نکنم اجازه بدم دست رو خواهرم بلند کنی
لیا:خیلی خب دستمو ول کن
و ول کرد.........
ادامه پارت بعد
Part18
لیا ویو
خیلی تلاش کردم جیمین و واسه خودم کنم ولی اون هایون عفریته مانعش میشد الان یه نقشه ریختم که بالاخره جیمین و مال خودم میکنم تو غذاش تحریک کننده ریختم
سر میز غذاخوری
جیمین ویو
احساس کردم داره گرمم میشه هایون جفتم نشسته بود و با نگاه های ترسناک لیا مواجه شدم نه باید با لیا انجام بدم وای نمیدونم مطمئن نیستم
جیمین:مرسی بابت غذا من دیگه نمیخورم میرم اتاقم
خاله:باشه عزیزم
رفت
لیا:من برم دستشویی برمیگردم
خاله:باشه
رفت
هایون:ممنون بابت غذا
خاله:چی شده همتون میرین
هایون:هیچی
بدو بدو رفتم بالا دیدم اوپا دراز کشیده رو تخت لیا بالا سرشه میخاد دس به کار شه
لیا:ددی نظرت چیه.........
هایون:اهم اهم
لیا:ها....ی...ون
هایون:از اتاق من گمشو بیرون
لیا:هایون اون.......
جیمین داشت به من نگاه میکرد ولی هیچ ریکشنی نشون نداد
هایون:برو بیرون
لیا:رفت
هایون:هی اوپا
جیمین:بله؟
هایون:خیر سرت بزرگتر از منی من باید حواسم بهت باشه
جیمین:هایون دیگه تحمل ندارم
هایون:چون تو غذات اون کوفتی رو ریخته
جیمین:چیکار کنم
دیدم هایون دستمو گرفت و بلند کرد
هایون:یچیزی به اسم دوش سرد وجود داره برادر
جیمین:اوکی من میرم دوش بگیرم
هایون:برو(لبخند ملیح)
بدو بدو رفتم پایین لیا پیش بقیه نشسته بود
رفتم و جلو همه یکی زدم زیر گوشش
هایون:خجالت نمیکشی؟
لیا:اصن به تو هیچ ربطی نداره
خواستم یکی بزنم زیر گوشش جونگ کوک دستم و گرفت
جونگ کوک:فک نکنم اجازه بدم دست رو خواهرم بلند کنی
لیا:خیلی خب دستمو ول کن
و ول کرد.........
ادامه پارت بعد
۹.۰k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.