رمان عشق زیبا
عشق زیبا 💜
پارت 1
دیانا *فردا میرم ایران ماجرا این بود (که حدود چهار سال پیش بود که
پدرم فوت کرد من15 سالم بود ولی مادرم دو ماه نشده با یک فرد خلافکار مغرور ازدواج کرد اسم اون مرد امیر علی بود یک بار قمار کرد وباخت مامانم را به یک مرد فروخت به نام مازیار من بودم و اون مرده امیر یعنی همون امیر علی اون الکل اینا می خورد من سیاه وکبود میکرد حتا بعضی از شب ها بیدارم می کرد و یک عالمه من می زد تا دوسال همین جوری بود یک روز باهم برای اولین بار رفتیم بیرون تو کافه نشسته بود که من گفتم من میخام مامان را ببینم جلوی اون همه ادم منو کتک زد با کمر بند ولی یک پسره اومد جلوش گفت معلومه چیکار می کنی با عصبانیت گفت به تو چه اینو که گفت اینو که گفت خونش جوش اومد و رفت امیرو زد و بعد جدا شدن و پسره دست من را گرفت و رفتیم بیرون بعد گفتم چیکار می کنی )
پسره گفت*ارسلان کاشی هستم
دیانا گفت *دیانا رحیمی هستم
ارسلان گفت *شب کجا میری ؟
دیانا گفت*نمیدونم
ارسلان گفت بیا پش من من یه عمارت دارم
دیانا*نه مزاحم نمی شم
ارسلان*مزاحم نمی ستی من عمارت 2000هزار متری دارم بیا
دیانا *باشه
ارسلان*سوار شو بریم
دیانا *چشم
ارسلان*بله
دیانا *نه باشه
ارسلان* یه پوز خندهی زدم
دیانا*بریم ؟
ارسلان*اره
دیانا رفتم تو ماشین نشستم چه ماشین خوشگله ارسلان
ارسلان*جان
دیانا* اسم ماشین شما چیه هست
ارسلان*بوگاتی
دیانا *واقعا چه خوشگله
ارسلان*ممنون قابل نداره
دیانا *رفتیم تو عمارت ........
به نظرتون چه میشه ؟
بوس به همتون 😘😘😘😘
پارت 1
دیانا *فردا میرم ایران ماجرا این بود (که حدود چهار سال پیش بود که
پدرم فوت کرد من15 سالم بود ولی مادرم دو ماه نشده با یک فرد خلافکار مغرور ازدواج کرد اسم اون مرد امیر علی بود یک بار قمار کرد وباخت مامانم را به یک مرد فروخت به نام مازیار من بودم و اون مرده امیر یعنی همون امیر علی اون الکل اینا می خورد من سیاه وکبود میکرد حتا بعضی از شب ها بیدارم می کرد و یک عالمه من می زد تا دوسال همین جوری بود یک روز باهم برای اولین بار رفتیم بیرون تو کافه نشسته بود که من گفتم من میخام مامان را ببینم جلوی اون همه ادم منو کتک زد با کمر بند ولی یک پسره اومد جلوش گفت معلومه چیکار می کنی با عصبانیت گفت به تو چه اینو که گفت اینو که گفت خونش جوش اومد و رفت امیرو زد و بعد جدا شدن و پسره دست من را گرفت و رفتیم بیرون بعد گفتم چیکار می کنی )
پسره گفت*ارسلان کاشی هستم
دیانا گفت *دیانا رحیمی هستم
ارسلان گفت *شب کجا میری ؟
دیانا گفت*نمیدونم
ارسلان گفت بیا پش من من یه عمارت دارم
دیانا*نه مزاحم نمی شم
ارسلان*مزاحم نمی ستی من عمارت 2000هزار متری دارم بیا
دیانا *باشه
ارسلان*سوار شو بریم
دیانا *چشم
ارسلان*بله
دیانا *نه باشه
ارسلان* یه پوز خندهی زدم
دیانا*بریم ؟
ارسلان*اره
دیانا رفتم تو ماشین نشستم چه ماشین خوشگله ارسلان
ارسلان*جان
دیانا* اسم ماشین شما چیه هست
ارسلان*بوگاتی
دیانا *واقعا چه خوشگله
ارسلان*ممنون قابل نداره
دیانا *رفتیم تو عمارت ........
به نظرتون چه میشه ؟
بوس به همتون 😘😘😘😘
۱.۵k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.