فیک کوک از مافیا متنفرم پارت ۳۲
ات ویو
سه روز گذشت و من هیچ غلطی نکردم اووووووففف چطور اینارو آشتی بدم انگار نه انگار که برادرن مثل دشمن میمونن چیکار کنم من اصلا نمیدونم خانواده یعنی چی که بخوام اینارو خانواده کنم چیکار کنم حالا..... ات دختر چرا قبول کردی خب دلیل داشتی دیگه ولی بازم.....از دخترا کمک بخوام اره نه نه نمیشه چرا نشه خب ولی اگه نخوان چی اگه به عشقشون بگن چی نه نمیگم خودم یه کاری میکنم اره ......ولی چیکار کنم
جینا:سوزی دکتر ات چشع
_نمیدونم از صبح تو فکره صبحانه ام که درست نخورد کوک تو که کاری نکردی
نه چیکار کنم مثلا
_پس چشه ات ات
جینا:جواب نمیده چرا
_ات ات ات
ات:چیه
_به چی فکر میکنی
هیچی
_چند بار صدات کردم جواب ندادی به چی فکر می کنی
سوزی خانواده داشتن یعنی چی
_جان؟
یعنی چه حسی داره شماها میدونین
کوک:چرا میپرسی
_فقط واسم سوال شد
سوزی:ات خوبی مشکلی داری
_نه فقط به سوالم جواب بده پدر و مادر خواهر یا برادر داشتن چه حسی داره
خب مادر داشتن یعنی تو بهترین دوست دنیا رو داری میتونی همه چیزتو به مادرت بگی اونم هیچوقت فاششون نمیکنه پدر داشتن یعنی تکیه گاهی داری که هیچوقت شکسته نمیشه حس خیلی خوبی داره
خواهر و برادر چی
_خوب خواهرم مثل مادر به دوست خوب هم راز هم درد
برادر؟
_برادر ندارم نمیدونم دیگه
باشه میگم تا حالا با خواهرت دعوت کردی
_معلومه هروز دعوا میکنیم ولی بازم همیشه کنار همیم
باشه مرسی
کوک:مطمئنی خوبی
_راستش نمیدونم چرا یهو دلم خواست خانواده داشته باشم پدر و مادر خواهر یا برادر ولی نمیشه
به دروغم شده باید روشون تاثیر زیادی بزارم ولی هی یون و جونگ سوک پاشدم رفتن بی احساسا سعی کردم تا ناراحت به نظر بیام که کوک اومد کنارم
کوک:از این بعد منو داری
_نمیخوام
چی
نمیخوام تو رو
بلند شدم رفتم
جینا:داش کوک ناراحت نباش
_ناراخت نیستم میرم اتاقم
سوزی:میگم امشب همه چی حاضره
_اره ولی سوزی اگه دکتر ات بفهمه میخوایم چیکار کنیم ممکنه بکشتمون
نمیفهمه نترس
ات
باید بفهمم اینا چرا اصلا دشمنن فقط واسه ارث و میراث که نیست زنگ زدم آقای جانگ مین اونم گفت که باید از خدمتکار خونش بپرسم منم مخفیانه از اینجا رفتم و با اون تو رستوران قرار گذاشتم
سه روز گذشت و من هیچ غلطی نکردم اووووووففف چطور اینارو آشتی بدم انگار نه انگار که برادرن مثل دشمن میمونن چیکار کنم من اصلا نمیدونم خانواده یعنی چی که بخوام اینارو خانواده کنم چیکار کنم حالا..... ات دختر چرا قبول کردی خب دلیل داشتی دیگه ولی بازم.....از دخترا کمک بخوام اره نه نه نمیشه چرا نشه خب ولی اگه نخوان چی اگه به عشقشون بگن چی نه نمیگم خودم یه کاری میکنم اره ......ولی چیکار کنم
جینا:سوزی دکتر ات چشع
_نمیدونم از صبح تو فکره صبحانه ام که درست نخورد کوک تو که کاری نکردی
نه چیکار کنم مثلا
_پس چشه ات ات
جینا:جواب نمیده چرا
_ات ات ات
ات:چیه
_به چی فکر میکنی
هیچی
_چند بار صدات کردم جواب ندادی به چی فکر می کنی
سوزی خانواده داشتن یعنی چی
_جان؟
یعنی چه حسی داره شماها میدونین
کوک:چرا میپرسی
_فقط واسم سوال شد
سوزی:ات خوبی مشکلی داری
_نه فقط به سوالم جواب بده پدر و مادر خواهر یا برادر داشتن چه حسی داره
خب مادر داشتن یعنی تو بهترین دوست دنیا رو داری میتونی همه چیزتو به مادرت بگی اونم هیچوقت فاششون نمیکنه پدر داشتن یعنی تکیه گاهی داری که هیچوقت شکسته نمیشه حس خیلی خوبی داره
خواهر و برادر چی
_خوب خواهرم مثل مادر به دوست خوب هم راز هم درد
برادر؟
_برادر ندارم نمیدونم دیگه
باشه میگم تا حالا با خواهرت دعوت کردی
_معلومه هروز دعوا میکنیم ولی بازم همیشه کنار همیم
باشه مرسی
کوک:مطمئنی خوبی
_راستش نمیدونم چرا یهو دلم خواست خانواده داشته باشم پدر و مادر خواهر یا برادر ولی نمیشه
به دروغم شده باید روشون تاثیر زیادی بزارم ولی هی یون و جونگ سوک پاشدم رفتن بی احساسا سعی کردم تا ناراحت به نظر بیام که کوک اومد کنارم
کوک:از این بعد منو داری
_نمیخوام
چی
نمیخوام تو رو
بلند شدم رفتم
جینا:داش کوک ناراحت نباش
_ناراخت نیستم میرم اتاقم
سوزی:میگم امشب همه چی حاضره
_اره ولی سوزی اگه دکتر ات بفهمه میخوایم چیکار کنیم ممکنه بکشتمون
نمیفهمه نترس
ات
باید بفهمم اینا چرا اصلا دشمنن فقط واسه ارث و میراث که نیست زنگ زدم آقای جانگ مین اونم گفت که باید از خدمتکار خونش بپرسم منم مخفیانه از اینجا رفتم و با اون تو رستوران قرار گذاشتم
۱۱.۳k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.