پارت ۱۶
صبح روز بعد
از زبان کنیا ₩
چشمام رو باز کردم و دیدم داخل اتاقمم.ولی من که دیشب.....
بله. اینجانب دوباره خوابیده بودم و نفهمیدم کی من رو آورده. یعنی جونگ کوک بوده؟آره خودش بوده. واقعا پسر خوبی بود و...خوشتیپ. یه حس هایی بهش داشتم ولی مطمئن نبود. یهو در اتاقم باز شد و شوگا اومد داخل. به این فک کردم که انسان هر چقدر هم خلافکار و بد باشه بالاخره باید یک جرعه از آداب معاشرت یا فرهنگ در زدن رو بلد باشه اما متاسفانه این پسر چیزی حالیش نبود. بی مقدمه رفت سر اصل مطلب و گفت ( پاشو بریم!)
با موهایی مانند جنگل آمازون و پخش و پلا بیدار شدم. همون لباسا تنم بود. گفتم ( اول در میزدی)
گفت ( ببخشید امر دیگه؟ امارت خودمه)
گفتم( هع. چه جالب نمیدونستم. فک کردم مال عمته)
گفت ( زود باش لباساتو عوض کن برای ساعت ۲ بعد از ظهر بلیت پرواز سئول گرفتم. )
منم گفتم ( ولی هنوز یازدهه)
گفت ( دفعه قبل من ۲۴ ساعت زود تر بهت گفتم که میریم بیرون و تو با وجود این ۲۴ ساعت بازم دیر کردی! کاری رو که بهت گفتم انجام بده . زود)
گفت ( اوکی. ولی انتظار نداری جلو تو عوض کنم نه؟)
آهی کشید و بیرون رفت. منم پا شدم و به بدنم کش و قوسی دادم و راست رفتم حموم و آرایشم رو پاک کردم. بعد لباسام (عکسشو میزارم👗)رو پوشیدم و موهام رو (عکس میزارم💇) رو درست کردم و ادکلن تندی زدم. رفتم پایین و دیدم فقط شوگا و کوک هستن. سلام کردم البته با کوک صمیمی تر و گفتم ( بقیه کجان؟)
کوک گفت ( فقط سه نفر میریم. کسایی که نقشه رو اجرا میکنن و میشه گفت نفرات اصلی)
گفت ( اوکی. بزن بریم)
داخل حیاط عمارت رفتیم پورشه مشکی رنگی اومد. راننده مرد تقریبا ۳۰ ساله ایی بود و مو های بلوند لخت داشت. سلام کرد و ما هم جواب سلامش رو دادیم. بعد شوگا گفت (حرکت کن) و راننده هم بله قربانی گفت و ماشین رو به حرکت درآورد. ///// ساعت۱:۳۰ در فرودگاه
بلیت ها رو آوردیم. بعد شوگا بهم ماسک مشکی ای داد و گفت ( بزنش)
منم پوشیدمش. هر سه تامون ماسک داشتیم.رفتیم و روی یه ردیف صندلی ۳ تایی نشستیم. جونگ کوک سمت راست و شوگا سنت چپم بود و من بینشون. به کوک گفتم ( چرا شما که انقد پولدارین یه کابین شخصی رزرو نکردین؟)
کوک با لبخند خرگوشیش گفت ( چون جلب توجه میشد)
و دوربین گوشیش رو به سمتم گرفت و گفت ژست بگیر. و هردومون این طوری ✌ سلفی گرفتیم. گفتم ( بعد برام بفرستش)
کوک (اوکی)
شوگا گفت ( اینجا رو با سالن عکاسی اشتباه گرفتین)
ما هم چیزی نگفتیم. از شوگا حالم به هم میخورد. البته توی دلم حسابی فحشش میدادم ولی دلم میخاست این چیزا رو جلو خودش بگم که قطعا دارم میزد. بعد ۱ ساعت رسیدیم. دم در فرودگاه لیموزینی اومد و به شوگا گفت ( شما آقای مین هستین؟)
شوگا گفت (بله )
مرد گفت ( لطفا سوار شید. من از طرف ارباب جانگ اومدم)
ما هم نشستیم و....
از زبان کنیا ₩
چشمام رو باز کردم و دیدم داخل اتاقمم.ولی من که دیشب.....
بله. اینجانب دوباره خوابیده بودم و نفهمیدم کی من رو آورده. یعنی جونگ کوک بوده؟آره خودش بوده. واقعا پسر خوبی بود و...خوشتیپ. یه حس هایی بهش داشتم ولی مطمئن نبود. یهو در اتاقم باز شد و شوگا اومد داخل. به این فک کردم که انسان هر چقدر هم خلافکار و بد باشه بالاخره باید یک جرعه از آداب معاشرت یا فرهنگ در زدن رو بلد باشه اما متاسفانه این پسر چیزی حالیش نبود. بی مقدمه رفت سر اصل مطلب و گفت ( پاشو بریم!)
با موهایی مانند جنگل آمازون و پخش و پلا بیدار شدم. همون لباسا تنم بود. گفتم ( اول در میزدی)
گفت ( ببخشید امر دیگه؟ امارت خودمه)
گفتم( هع. چه جالب نمیدونستم. فک کردم مال عمته)
گفت ( زود باش لباساتو عوض کن برای ساعت ۲ بعد از ظهر بلیت پرواز سئول گرفتم. )
منم گفتم ( ولی هنوز یازدهه)
گفت ( دفعه قبل من ۲۴ ساعت زود تر بهت گفتم که میریم بیرون و تو با وجود این ۲۴ ساعت بازم دیر کردی! کاری رو که بهت گفتم انجام بده . زود)
گفت ( اوکی. ولی انتظار نداری جلو تو عوض کنم نه؟)
آهی کشید و بیرون رفت. منم پا شدم و به بدنم کش و قوسی دادم و راست رفتم حموم و آرایشم رو پاک کردم. بعد لباسام (عکسشو میزارم👗)رو پوشیدم و موهام رو (عکس میزارم💇) رو درست کردم و ادکلن تندی زدم. رفتم پایین و دیدم فقط شوگا و کوک هستن. سلام کردم البته با کوک صمیمی تر و گفتم ( بقیه کجان؟)
کوک گفت ( فقط سه نفر میریم. کسایی که نقشه رو اجرا میکنن و میشه گفت نفرات اصلی)
گفت ( اوکی. بزن بریم)
داخل حیاط عمارت رفتیم پورشه مشکی رنگی اومد. راننده مرد تقریبا ۳۰ ساله ایی بود و مو های بلوند لخت داشت. سلام کرد و ما هم جواب سلامش رو دادیم. بعد شوگا گفت (حرکت کن) و راننده هم بله قربانی گفت و ماشین رو به حرکت درآورد. ///// ساعت۱:۳۰ در فرودگاه
بلیت ها رو آوردیم. بعد شوگا بهم ماسک مشکی ای داد و گفت ( بزنش)
منم پوشیدمش. هر سه تامون ماسک داشتیم.رفتیم و روی یه ردیف صندلی ۳ تایی نشستیم. جونگ کوک سمت راست و شوگا سنت چپم بود و من بینشون. به کوک گفتم ( چرا شما که انقد پولدارین یه کابین شخصی رزرو نکردین؟)
کوک با لبخند خرگوشیش گفت ( چون جلب توجه میشد)
و دوربین گوشیش رو به سمتم گرفت و گفت ژست بگیر. و هردومون این طوری ✌ سلفی گرفتیم. گفتم ( بعد برام بفرستش)
کوک (اوکی)
شوگا گفت ( اینجا رو با سالن عکاسی اشتباه گرفتین)
ما هم چیزی نگفتیم. از شوگا حالم به هم میخورد. البته توی دلم حسابی فحشش میدادم ولی دلم میخاست این چیزا رو جلو خودش بگم که قطعا دارم میزد. بعد ۱ ساعت رسیدیم. دم در فرودگاه لیموزینی اومد و به شوگا گفت ( شما آقای مین هستین؟)
شوگا گفت (بله )
مرد گفت ( لطفا سوار شید. من از طرف ارباب جانگ اومدم)
ما هم نشستیم و....
۱۱.۶k
۰۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.