عشقی که بهم دادی
"part 111"
*از زبان ا.ت
هنوز سمینار به طور رسمی شروع نشده بود
همینجوری چشمامو از روی مانیتور برداشتم و دورو برو نگاه کردم
هی!
اون جانگ هی عنترم اینجا س که با اون دوس دختر میمونش
ولی...اون آقای جانسون نیست که داره باهاش حرف میزنه؟!
خیلی باهم گرم گرفتن
و..ولی چرا جانگ هی انقد باهاش گرم گرفته؟!!!!
باز چی تو مغزشه
شونه هامو انداختم بالا و دیدم تهیونگ داره میاد سمتم
دستمو گذاشتم رو پیشونیم
خدایا خودت صبری به من بده
یهو صدایی تو سرم پیچید
...
_من وقتی حدس زدم که ممکنه جیهون پسرم باشه اینکارو کردم...درسته میخواستم ازت جداش کنم...اما نه بعد از موقعی که...که احساس و قلبمو بهت باختم
...
این صدا باعث شد تمرکزمو از دست بدم
درسته...تهیونگ دیشب این حرف بهم زد
*از زبان تهیونگ
نشستم کنارش و گفتم
_چیه تو فکری؟
با حالت مبهوت جوابم داد
+چیز مهمی نیست
عجیب بود...فقط وقتی اینجوری میشه که موضوع مهمی رو فهمیده باشه
*از زبان ا.ت
با صدای کسی که پشت میکروفن حرف میزد به خودم اومدم
آقای اسمیت بود...کسی که نه تنها از شرکت من بلکه از سراسر جهان شرکت های مختلف رو دعوت کرده
آقای اسمیت : خیلی خوشحالم که شما عزیزان که از سراسر دنیا اومدید رو کنار خودم میبینم امیدوارم بتونید بهترین فرصت ها رو اینجا برای نتایج تلاش های خودتون رو پیدا کنید
حالا آقای جانسون با معرفی اولین سخنران و شرکت مربوط بهشون سمینار رو آغاز میکنیم
...
وقتی حرفش تموم شد تریبون رو داد به آقای جانسون
...
آقای جانسون: خب اولین سخنران خانم هان میا هستند از شرکت تکنولوژی ام سی جی...لطفا تشویقشون کنید!
...
میا؟!
میا اولین سخنرانه؟!!!!
ولی...من...
_ا.ت...مگه تو اولین سخنران نبودی؟
+چ..چرا...ببین...این دعوت نامه رو نگاه کن
دادنش دست تهیونگ
نگاهش کرد
_آره درسته...پس چرا الان سخنران ام سی جی اون بالاعه؟
+نمیدونم.........تهیونگ!!!!
_جانم؟!
+جانگ هی!...اون داشت قبل شروع سمینار با آقای جانسون حرف میزد
_مطمئنی؟!
+مطمئن
_الان برمیگردم
تهیونگ سریع از جاش بلند شد و رفت
میخواد چیکار کنه؟!
گوشیمو برداشتم و برای هانا زنگ زدم
*از زبان تهیونگ
سالن رو برای پیدا کردن آقای جانسون زیر و رو کردم
عه...اوناهاش
قدم های بلند و سریعی به سمتش برداشتم
_آقای جانسون!
آقای جانسون: اوه...آقای کیم...چند سالی میشه ندیدمتون!
_بله...از دیدارتون خوشحالم
آقای جانسون: منم همینطور...بنظر آشفته میاین
_درسته...جای سخنران شرکت چابک با شرکت ام سی جی عوض شده؟
حالت صورت آقای جانسون عوض شد
آقای جانسون: م...من اطلاعی ندارم
اومد بره که رو به روش ایستادم و مانعش شدم
_آقای جانسون...جانگ هی چی بهتون گفته...بهتون پیشنهاد پول داده یا ازتون آتو داره؟!!!!!
آقای جانسون: آقای کیم من باید برم
_چرا سخنران اولو عوض کردی...ده برابر پیشنهاد اون بهت میدم
آقای جانسون: به احترام پدرتون حرفی بهتون نمیزنم
_حتما قضیه یکی از همین مواردیه که گفتم...وگرنه پای پدرمو وسط نمیکشین...احترام؟!...مگه شما میدونید چیه؟!...شما حتی احترام پدرمو که اینهمه زیر پر و بالتو گرفت و کمکت کرد رو نگه نداشتی!!!!
...
بهم با خجالت نگاه کرد و سرشو انداخت پایین و رفت
حیف که اینجا نمیشه وگرنه یه کتک مفصل میخواست
نفس عمیق کشیدم و دستی کشیدم تو موهام
وای ا.ت...معلوم نیس الان حالش چطوره
قدمامو به سمت سالن اصلی تند کردم
یکم زیاد شد این پارت
خب اینم از این
امیدوارم خوشتون اومده باشه
و اینکه سه تا پارت هم گذاشتمااااا
ببخشید دیشب نذاشتم
حمایت یادتون نره
دوستتون دارم
بوس به همهتون😘💌
*از زبان ا.ت
هنوز سمینار به طور رسمی شروع نشده بود
همینجوری چشمامو از روی مانیتور برداشتم و دورو برو نگاه کردم
هی!
اون جانگ هی عنترم اینجا س که با اون دوس دختر میمونش
ولی...اون آقای جانسون نیست که داره باهاش حرف میزنه؟!
خیلی باهم گرم گرفتن
و..ولی چرا جانگ هی انقد باهاش گرم گرفته؟!!!!
باز چی تو مغزشه
شونه هامو انداختم بالا و دیدم تهیونگ داره میاد سمتم
دستمو گذاشتم رو پیشونیم
خدایا خودت صبری به من بده
یهو صدایی تو سرم پیچید
...
_من وقتی حدس زدم که ممکنه جیهون پسرم باشه اینکارو کردم...درسته میخواستم ازت جداش کنم...اما نه بعد از موقعی که...که احساس و قلبمو بهت باختم
...
این صدا باعث شد تمرکزمو از دست بدم
درسته...تهیونگ دیشب این حرف بهم زد
*از زبان تهیونگ
نشستم کنارش و گفتم
_چیه تو فکری؟
با حالت مبهوت جوابم داد
+چیز مهمی نیست
عجیب بود...فقط وقتی اینجوری میشه که موضوع مهمی رو فهمیده باشه
*از زبان ا.ت
با صدای کسی که پشت میکروفن حرف میزد به خودم اومدم
آقای اسمیت بود...کسی که نه تنها از شرکت من بلکه از سراسر جهان شرکت های مختلف رو دعوت کرده
آقای اسمیت : خیلی خوشحالم که شما عزیزان که از سراسر دنیا اومدید رو کنار خودم میبینم امیدوارم بتونید بهترین فرصت ها رو اینجا برای نتایج تلاش های خودتون رو پیدا کنید
حالا آقای جانسون با معرفی اولین سخنران و شرکت مربوط بهشون سمینار رو آغاز میکنیم
...
وقتی حرفش تموم شد تریبون رو داد به آقای جانسون
...
آقای جانسون: خب اولین سخنران خانم هان میا هستند از شرکت تکنولوژی ام سی جی...لطفا تشویقشون کنید!
...
میا؟!
میا اولین سخنرانه؟!!!!
ولی...من...
_ا.ت...مگه تو اولین سخنران نبودی؟
+چ..چرا...ببین...این دعوت نامه رو نگاه کن
دادنش دست تهیونگ
نگاهش کرد
_آره درسته...پس چرا الان سخنران ام سی جی اون بالاعه؟
+نمیدونم.........تهیونگ!!!!
_جانم؟!
+جانگ هی!...اون داشت قبل شروع سمینار با آقای جانسون حرف میزد
_مطمئنی؟!
+مطمئن
_الان برمیگردم
تهیونگ سریع از جاش بلند شد و رفت
میخواد چیکار کنه؟!
گوشیمو برداشتم و برای هانا زنگ زدم
*از زبان تهیونگ
سالن رو برای پیدا کردن آقای جانسون زیر و رو کردم
عه...اوناهاش
قدم های بلند و سریعی به سمتش برداشتم
_آقای جانسون!
آقای جانسون: اوه...آقای کیم...چند سالی میشه ندیدمتون!
_بله...از دیدارتون خوشحالم
آقای جانسون: منم همینطور...بنظر آشفته میاین
_درسته...جای سخنران شرکت چابک با شرکت ام سی جی عوض شده؟
حالت صورت آقای جانسون عوض شد
آقای جانسون: م...من اطلاعی ندارم
اومد بره که رو به روش ایستادم و مانعش شدم
_آقای جانسون...جانگ هی چی بهتون گفته...بهتون پیشنهاد پول داده یا ازتون آتو داره؟!!!!!
آقای جانسون: آقای کیم من باید برم
_چرا سخنران اولو عوض کردی...ده برابر پیشنهاد اون بهت میدم
آقای جانسون: به احترام پدرتون حرفی بهتون نمیزنم
_حتما قضیه یکی از همین مواردیه که گفتم...وگرنه پای پدرمو وسط نمیکشین...احترام؟!...مگه شما میدونید چیه؟!...شما حتی احترام پدرمو که اینهمه زیر پر و بالتو گرفت و کمکت کرد رو نگه نداشتی!!!!
...
بهم با خجالت نگاه کرد و سرشو انداخت پایین و رفت
حیف که اینجا نمیشه وگرنه یه کتک مفصل میخواست
نفس عمیق کشیدم و دستی کشیدم تو موهام
وای ا.ت...معلوم نیس الان حالش چطوره
قدمامو به سمت سالن اصلی تند کردم
یکم زیاد شد این پارت
خب اینم از این
امیدوارم خوشتون اومده باشه
و اینکه سه تا پارت هم گذاشتمااااا
ببخشید دیشب نذاشتم
حمایت یادتون نره
دوستتون دارم
بوس به همهتون😘💌
۶.۹k
۱۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.