فیک تقاص پارت ۶۸
داشتم دیوونه میشدم بعد از تقریبا یکی دو دقیقه نامجون از بین صندلی های جلو رد شد و اومد کنارم نشست
گفتم چی شد ؟
نامجون گفت اصلا حالش خوب نیس ..... خوابید ! به ظاهر خوابیده از نظر خودم بیهوش شده زود برو خونه باید بهش سرم وصل کنم
با حرص گفتم من اون مین هو رو پاره میکنم
اینه رو جوری تنظیم کردم که بتونم ا/ت رو ببینم
خیلی مظلوم شده بود
چشمم و ازش برداشتم تا حواسم رو پرت نکنه
چرا باید اینطوری بشه
چرا من باید عاشق بشم
چرا باید عاشق ا/ت بشم
چرا باید عاشق کسی بشم که میدونم بهش اسیب میزنم
من نمی تونم اونو کنار خودم نگه دارم این یه اشتباهه
نامجون سرم رو از ا/ت جدا کرد و گفت من فعلا میرم
نامجون داشت وسایلاشو جمع کنه بره که دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم و گفتم پیغام هایی که واسم میفرستادی رو میشندیم ....
نامجون با مکث گفت میدونستم
گفتم اشتباه کردم که یه ماه پیش برنگشتم !
نامجون گفت تو این دو ماه ا/ت هزار بار حملات عصبی اومده سراغش کابوس دیده و هزار بار غش کرده و بیهوش شده .... با اشتباه کردم گذشته درست میشه ؟
گفتم من اگه بمونم به ا/ت اسیب میزنم
نامجون گفت ولی اگه بری بیشتر بهش اسیب میزنی ..... میدونی به خاطر اینکه غیبت زده بود چقد گریه کرد ؟ جدیدا هم به خاطر مرگ تهیونگ گریه میکرد ... اگه دوسش داری نزار گریه کنه !
حرفاش دقیقا مثل تیر تو قلبم بود و میدونستم از قصد داره اینکارو میکنه تا بیشتر حواسم به ا/ت باشه
نامجون گفت اونم تو رو دوست داره ... تو کابوساش اکثرا اسم تو رو صدا میکنه ... باید نجاتش بدی همینطوری که اون داره تو رو نجات میده ...... نمی دونم فهمیدی یا نه ولی ا/ت چیزی تو گذشته ش بوده که باعث شده به این وضعیت بیوفته گذشته ش باعث شده کابوس ببینه و هیچ وقت کابوس هاش رو برای کسی تعریف نمیکنه چه بخوای چه نخوای تو شوهر اونی و باید حواست بهش باشه باید بدونی چی شده که باعث میشه ا/ت به این روز بیوفته
گفتم سعی میکنم درستش کنم
نامجون گفت هیونگ شیک رو میخوای چیکار کنی ؟
با حرص گفتم گور باباش همون ادمه که منو بدبخت کرده ! معلوم نیس چه بلایی سر رفیقای من اورده ..... باید به فکر نقشه ی قتلش باشم
نامجون گفت به هر حال کمک خواستی خبرم کن من دیگه میرم
نامجون رفت و فقط من موندم و ا/ت
لباسام رو عوض کردم و رو تخت کنار ا/ت دراز کشیدم
به صورت معصومش خیره شدم
ولی من باید ترکت کنم
قلب لطیف تو نمی تونه با یه قاتل زندگی کنه ! من باید برم ا/ت .... لطفا مراقب خودت باش ... تو باید با جیمین بری (مرتیکه ی گااااو بشین سر جات با زنت زندگی کن دیگ😐)
متاسفم که باعث شدم تهیونگ بیمیره !
از همین الان ازت خواهش میکنم منو ببخشی
به لباش خیره شدم
چی داشت که بقیه نداشتن
چرا با اینکه کنارشم دلم واسش تنگ شده
من بغلشو میخوام
میخوام ببوسمش ولی همچین اجازه ای ندارم
من بالاخره میمیرم فرقی نداره خوشحال باشم یا ناراحت
بالاخره میمیرم و مهم نیس دلتنگ یا با دلخوش
میدونم که کنار هیونگ شیک قرار نیست زنده بمونم ! (هیونگ شیک نقشه ی قتل جونگ کوک رو داره و میخواد جونگ کوک رو بکشه یادم رفته بود اینو بهتون بگم😐)
گفتم چی شد ؟
نامجون گفت اصلا حالش خوب نیس ..... خوابید ! به ظاهر خوابیده از نظر خودم بیهوش شده زود برو خونه باید بهش سرم وصل کنم
با حرص گفتم من اون مین هو رو پاره میکنم
اینه رو جوری تنظیم کردم که بتونم ا/ت رو ببینم
خیلی مظلوم شده بود
چشمم و ازش برداشتم تا حواسم رو پرت نکنه
چرا باید اینطوری بشه
چرا من باید عاشق بشم
چرا باید عاشق ا/ت بشم
چرا باید عاشق کسی بشم که میدونم بهش اسیب میزنم
من نمی تونم اونو کنار خودم نگه دارم این یه اشتباهه
نامجون سرم رو از ا/ت جدا کرد و گفت من فعلا میرم
نامجون داشت وسایلاشو جمع کنه بره که دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم و گفتم پیغام هایی که واسم میفرستادی رو میشندیم ....
نامجون با مکث گفت میدونستم
گفتم اشتباه کردم که یه ماه پیش برنگشتم !
نامجون گفت تو این دو ماه ا/ت هزار بار حملات عصبی اومده سراغش کابوس دیده و هزار بار غش کرده و بیهوش شده .... با اشتباه کردم گذشته درست میشه ؟
گفتم من اگه بمونم به ا/ت اسیب میزنم
نامجون گفت ولی اگه بری بیشتر بهش اسیب میزنی ..... میدونی به خاطر اینکه غیبت زده بود چقد گریه کرد ؟ جدیدا هم به خاطر مرگ تهیونگ گریه میکرد ... اگه دوسش داری نزار گریه کنه !
حرفاش دقیقا مثل تیر تو قلبم بود و میدونستم از قصد داره اینکارو میکنه تا بیشتر حواسم به ا/ت باشه
نامجون گفت اونم تو رو دوست داره ... تو کابوساش اکثرا اسم تو رو صدا میکنه ... باید نجاتش بدی همینطوری که اون داره تو رو نجات میده ...... نمی دونم فهمیدی یا نه ولی ا/ت چیزی تو گذشته ش بوده که باعث شده به این وضعیت بیوفته گذشته ش باعث شده کابوس ببینه و هیچ وقت کابوس هاش رو برای کسی تعریف نمیکنه چه بخوای چه نخوای تو شوهر اونی و باید حواست بهش باشه باید بدونی چی شده که باعث میشه ا/ت به این روز بیوفته
گفتم سعی میکنم درستش کنم
نامجون گفت هیونگ شیک رو میخوای چیکار کنی ؟
با حرص گفتم گور باباش همون ادمه که منو بدبخت کرده ! معلوم نیس چه بلایی سر رفیقای من اورده ..... باید به فکر نقشه ی قتلش باشم
نامجون گفت به هر حال کمک خواستی خبرم کن من دیگه میرم
نامجون رفت و فقط من موندم و ا/ت
لباسام رو عوض کردم و رو تخت کنار ا/ت دراز کشیدم
به صورت معصومش خیره شدم
ولی من باید ترکت کنم
قلب لطیف تو نمی تونه با یه قاتل زندگی کنه ! من باید برم ا/ت .... لطفا مراقب خودت باش ... تو باید با جیمین بری (مرتیکه ی گااااو بشین سر جات با زنت زندگی کن دیگ😐)
متاسفم که باعث شدم تهیونگ بیمیره !
از همین الان ازت خواهش میکنم منو ببخشی
به لباش خیره شدم
چی داشت که بقیه نداشتن
چرا با اینکه کنارشم دلم واسش تنگ شده
من بغلشو میخوام
میخوام ببوسمش ولی همچین اجازه ای ندارم
من بالاخره میمیرم فرقی نداره خوشحال باشم یا ناراحت
بالاخره میمیرم و مهم نیس دلتنگ یا با دلخوش
میدونم که کنار هیونگ شیک قرار نیست زنده بمونم ! (هیونگ شیک نقشه ی قتل جونگ کوک رو داره و میخواد جونگ کوک رو بکشه یادم رفته بود اینو بهتون بگم😐)
۵۶.۱k
۲۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.