P28
P28
یه لباس مشکی پوشیده بودم و کفشای مشکی...
+تهجین دست نزن به اون شمعا...بزار بابا بیاد...بدمت بهش بری...عه...
عه نخندد...تو هم شدی بابات بچه؟
هی بیشتر میخندید و قهقهه میزد...
+عه...
×ات جان؟
+عه...جانم...؟
×مهمونا ۲۰ دقیقه دیگه میرسن...میشه حواست باشه؟ من یه کم کار دارم...
+آره خیالتون راحت...
×ممنون...فقط...لطفا حواست بیشتر به یونا باشه....خیلی گریه میکنه...بهش امید بده...
+چشم...
×تهجینو ببرم پیش تهیونگ؟
+آره ممنون میشم..جلوی عمارت پیش جونگکوک و باباس..
×بریم پسرمم...
+نشستم رو مبل و به دل جونگکوک فکر کردم....
الهی بمیرم برات داداش....
یونا هم حق داره...بالاخره یه چیز مهمو بهش نگفته! بچشون مرده ناراحته...
رفتم سمت پله ها....ازشون دونه دونه بالا رفتم....
رسیدم به جلوی در اتاقش..
+یونام؟
÷.....
+قربونت برم من...بیا بیرون....
÷..جانم ات؟ بیا داخل(بغض و اروم)
در و باز کردم و رفتم داخل....
+خوبی عزیزم؟
پاشو لباساتو عوضکن...۲۰ دقیقه دیگه مهمونا میان...روز خطمه
÷میپوشم...
+به اون بچه فکر نکن قشنگم....عمرش به این دنیا نبوده....
÷اره....دیگه فکر نمیکنم....ناراحتیم...سر یچیز دیگس....
+میدونم سر چیه....
÷.....
+یونا؟
÷بله....
+ببینمت....
بعضشو فهمیدم....بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن...
÷من بدبختم نه؟
+الهی بمیرم برات....تو بهترینی...خوشبخت ترینی...
جونگکوک....نمیخوای ببخشیش؟
÷باید بهم میگفت....
+داغون میشه اون یونا.....
÷....منم میشم....
+میدونستی برات میمیره؟
#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
یه لباس مشکی پوشیده بودم و کفشای مشکی...
+تهجین دست نزن به اون شمعا...بزار بابا بیاد...بدمت بهش بری...عه...
عه نخندد...تو هم شدی بابات بچه؟
هی بیشتر میخندید و قهقهه میزد...
+عه...
×ات جان؟
+عه...جانم...؟
×مهمونا ۲۰ دقیقه دیگه میرسن...میشه حواست باشه؟ من یه کم کار دارم...
+آره خیالتون راحت...
×ممنون...فقط...لطفا حواست بیشتر به یونا باشه....خیلی گریه میکنه...بهش امید بده...
+چشم...
×تهجینو ببرم پیش تهیونگ؟
+آره ممنون میشم..جلوی عمارت پیش جونگکوک و باباس..
×بریم پسرمم...
+نشستم رو مبل و به دل جونگکوک فکر کردم....
الهی بمیرم برات داداش....
یونا هم حق داره...بالاخره یه چیز مهمو بهش نگفته! بچشون مرده ناراحته...
رفتم سمت پله ها....ازشون دونه دونه بالا رفتم....
رسیدم به جلوی در اتاقش..
+یونام؟
÷.....
+قربونت برم من...بیا بیرون....
÷..جانم ات؟ بیا داخل(بغض و اروم)
در و باز کردم و رفتم داخل....
+خوبی عزیزم؟
پاشو لباساتو عوضکن...۲۰ دقیقه دیگه مهمونا میان...روز خطمه
÷میپوشم...
+به اون بچه فکر نکن قشنگم....عمرش به این دنیا نبوده....
÷اره....دیگه فکر نمیکنم....ناراحتیم...سر یچیز دیگس....
+میدونم سر چیه....
÷.....
+یونا؟
÷بله....
+ببینمت....
بعضشو فهمیدم....بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن...
÷من بدبختم نه؟
+الهی بمیرم برات....تو بهترینی...خوشبخت ترینی...
جونگکوک....نمیخوای ببخشیش؟
÷باید بهم میگفت....
+داغون میشه اون یونا.....
÷....منم میشم....
+میدونستی برات میمیره؟
#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
۱۱.۶k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.