Vempire love
Vempire love
Part:4
_هوففف خسته شدم ها
-چس نکن دیگه نمیخای یکم برقصی؟
_نه بابا حال ندارم خودت برو برقص
-باوشه
دیدم جیسو رفت منم رفتم یه گوشه نشستم و با گوشی ور رفتم
(چند مین بعد)
کم کم مهمون ها رفتن منم که از خدا خواسته با دو رفتم اتاقم اخیش خواستم رو تخت ولو شم که یهو در باز شد جیسو بود
_به به چلاق خانم بهت خوش گذشت
-اره تا دلت بخواد اوه داشت یادم میرفت من چلاق اره الان جرت میدم
_جیغغ عرر مامان جیسو میخواد منو بکنه
-اخه خواهر جان من ک..
_جیغغغ مامان جیسو فح.ش داد بهم عرر(گریه الکی)
-مرض دختر جیغ جیغو
_بی جنبه:|
بعد از کلی شوخیوخرکی بازی تصمیم گرفتیم بخوابیم(عع عجب تصمیم باحالی پروفسور:/)
(پرش زمانی صبح)
با صدای مامان بزرگ عین جن زده ها بلند شدیم
^بلند شین دخترا سر ظهره
-مامان بزرگ بزا یکم دیگه بخوابیم
^چی چیو بزارم بخوابین اتاقاتونو دیدید شده جنگل آمازون
_پوف چشم مامان بزرگ الان تمیزش میکنیم
^باشه من میرم ولی بازم یه سر بهتون میزنم
-_باشه
بلند شدم و رفتم دسشویی کارای مربوطه رو انجام دادم و یه پیراهنه بافتی سفید که نقش توت فرنگی داشت پوشیدم با یه شلوار لی و بعد منو جیسو شروع کردیم به جمع کردن اتاق
_هعی دلم میخواست الان بشینم بقیه رمان مو بخونم خیلی باحاله
درباره دختری که خیلی...
-ا/تتت
_چیه
-اینو بزار اونجا
_نگاهی به دستش کردم حیح عروسک بچگیم بود هرجا میرفتم با خودم میبردمش(اره میدونم من خیلی بچه ام:) ازش گرفتمش گذاشتمش بالای تخت
پوفف حوصلم سر رفت که یهو....
︶ ͡ ۫ ˓ ʚ♡ɞ ˒ ۫ ͡ ︶
اینم پارت چهار نظرتون چیه؟ دوست دارین ادامه اش بدم؟
Part:4
_هوففف خسته شدم ها
-چس نکن دیگه نمیخای یکم برقصی؟
_نه بابا حال ندارم خودت برو برقص
-باوشه
دیدم جیسو رفت منم رفتم یه گوشه نشستم و با گوشی ور رفتم
(چند مین بعد)
کم کم مهمون ها رفتن منم که از خدا خواسته با دو رفتم اتاقم اخیش خواستم رو تخت ولو شم که یهو در باز شد جیسو بود
_به به چلاق خانم بهت خوش گذشت
-اره تا دلت بخواد اوه داشت یادم میرفت من چلاق اره الان جرت میدم
_جیغغ عرر مامان جیسو میخواد منو بکنه
-اخه خواهر جان من ک..
_جیغغغ مامان جیسو فح.ش داد بهم عرر(گریه الکی)
-مرض دختر جیغ جیغو
_بی جنبه:|
بعد از کلی شوخیوخرکی بازی تصمیم گرفتیم بخوابیم(عع عجب تصمیم باحالی پروفسور:/)
(پرش زمانی صبح)
با صدای مامان بزرگ عین جن زده ها بلند شدیم
^بلند شین دخترا سر ظهره
-مامان بزرگ بزا یکم دیگه بخوابیم
^چی چیو بزارم بخوابین اتاقاتونو دیدید شده جنگل آمازون
_پوف چشم مامان بزرگ الان تمیزش میکنیم
^باشه من میرم ولی بازم یه سر بهتون میزنم
-_باشه
بلند شدم و رفتم دسشویی کارای مربوطه رو انجام دادم و یه پیراهنه بافتی سفید که نقش توت فرنگی داشت پوشیدم با یه شلوار لی و بعد منو جیسو شروع کردیم به جمع کردن اتاق
_هعی دلم میخواست الان بشینم بقیه رمان مو بخونم خیلی باحاله
درباره دختری که خیلی...
-ا/تتت
_چیه
-اینو بزار اونجا
_نگاهی به دستش کردم حیح عروسک بچگیم بود هرجا میرفتم با خودم میبردمش(اره میدونم من خیلی بچه ام:) ازش گرفتمش گذاشتمش بالای تخت
پوفف حوصلم سر رفت که یهو....
︶ ͡ ۫ ˓ ʚ♡ɞ ˒ ۫ ͡ ︶
اینم پارت چهار نظرتون چیه؟ دوست دارین ادامه اش بدم؟
۳.۳k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.