IN MY MIND❤️🔥
IN MY MIND❤️🔥
PART||۳۵
اولین رستورانی که توی راه دیدن ایستادن...رفتن داخل غذا سفارش دادن و منتظر بودن...جونگکوک و شوگا باید با تهیونگ حرف می زدن پس هر جور شد....سه نفره رفتن دست شویی....
تهیونگ:بگین دیگه...
شوگا:اون دختر که من اوردمش اونجا خواهر من بود....
تهیونگ:جاننننننن(تعجب)
شوگا:زود قضاوت نکن من از احساسات اون به تو مطمعن نبودم اما حالا می دونم اونم تو رو دوست داره....
تهیونگ:چه خوب پس من رفتم....
شوگا:نه الان زمان...عه نیست که جونگکوک برو دنبالش زود باش....
جونگکوک:تهیونگ(داد)
تهیونگ کل راه رو دویید تا به میز رسید....بدون فکر کردن حلقه رو در اورد....
تهیونگ:با من ازدواج میکنی؟
جونگکوک و شوگا رسیدن و هماهنگ دست هاشون رو به سرشون زدن...
آلیس:الان فهمیدم واقعا دختر بازی...
تهیونگ:ها؟چی داری می گی....دارم ازت...
آلیس:خفه شووو...فکر کردی من انقدر ساده ام...چون آماندا ردت کرد اومدی سراغ من؟
شوگا:نگاه این طور...
آلیس:توهم طرف اونی....الان فهمیدم هیچکسی را ندارم...(لبخند تلخ)
شوگا:نه...نه...آلیس باید برات توضیح بدم...نگاه اون دختر....
آلیس:برام مهم نیست....تهیونگ داره واضح بهم میگه هرزه ام...نه تهیونگ نه....من دوست داشتم...اما هه....تو یک نفر دیگه رو دوست داشتی....الانم داری جایگزین پیدا می کنی..یعنی من انقدر بد بختم..آیریس میشه بریم تو ماشین...
آیریس:البته بریم....
تهیونگ:الان فهمیدم چرا گفتی وقت خوبی نیست...
جونگکوک:به معنای واقعی کلمه گند زدی...
شوگا:هووووف....حالا چی کار کنیم...
تهیونگ:خودم حلش می کنم...شماهم دخالت نکنین....
جونگکوک:می خوای بیشتر گند بزنی؟
شوگا:من که حوصله یک دردسر دیگه ندارم...(کلافه)
تهیونگ:میشه انقدر ضایع ام نکنین..؟یک نقشه دارم....
جونگکوک:خدا بخیر کنه...
شوگا:قراره بد بخت شیم...
لایک و کامنت یادتون نره❤️
PART||۳۵
اولین رستورانی که توی راه دیدن ایستادن...رفتن داخل غذا سفارش دادن و منتظر بودن...جونگکوک و شوگا باید با تهیونگ حرف می زدن پس هر جور شد....سه نفره رفتن دست شویی....
تهیونگ:بگین دیگه...
شوگا:اون دختر که من اوردمش اونجا خواهر من بود....
تهیونگ:جاننننننن(تعجب)
شوگا:زود قضاوت نکن من از احساسات اون به تو مطمعن نبودم اما حالا می دونم اونم تو رو دوست داره....
تهیونگ:چه خوب پس من رفتم....
شوگا:نه الان زمان...عه نیست که جونگکوک برو دنبالش زود باش....
جونگکوک:تهیونگ(داد)
تهیونگ کل راه رو دویید تا به میز رسید....بدون فکر کردن حلقه رو در اورد....
تهیونگ:با من ازدواج میکنی؟
جونگکوک و شوگا رسیدن و هماهنگ دست هاشون رو به سرشون زدن...
آلیس:الان فهمیدم واقعا دختر بازی...
تهیونگ:ها؟چی داری می گی....دارم ازت...
آلیس:خفه شووو...فکر کردی من انقدر ساده ام...چون آماندا ردت کرد اومدی سراغ من؟
شوگا:نگاه این طور...
آلیس:توهم طرف اونی....الان فهمیدم هیچکسی را ندارم...(لبخند تلخ)
شوگا:نه...نه...آلیس باید برات توضیح بدم...نگاه اون دختر....
آلیس:برام مهم نیست....تهیونگ داره واضح بهم میگه هرزه ام...نه تهیونگ نه....من دوست داشتم...اما هه....تو یک نفر دیگه رو دوست داشتی....الانم داری جایگزین پیدا می کنی..یعنی من انقدر بد بختم..آیریس میشه بریم تو ماشین...
آیریس:البته بریم....
تهیونگ:الان فهمیدم چرا گفتی وقت خوبی نیست...
جونگکوک:به معنای واقعی کلمه گند زدی...
شوگا:هووووف....حالا چی کار کنیم...
تهیونگ:خودم حلش می کنم...شماهم دخالت نکنین....
جونگکوک:می خوای بیشتر گند بزنی؟
شوگا:من که حوصله یک دردسر دیگه ندارم...(کلافه)
تهیونگ:میشه انقدر ضایع ام نکنین..؟یک نقشه دارم....
جونگکوک:خدا بخیر کنه...
شوگا:قراره بد بخت شیم...
لایک و کامنت یادتون نره❤️
۳.۲k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.