My daddy 😈🍷
My daddy 😈🍷
Part:¹⁸
*قبل از اینکه شروع کنم بگم که مادر ا/ت و هوپی کلا همه,هیچ کس از اینکه ا/ت جیمین تو بچگی رابطه داشتن خبر نداره فقط خودشون میدونن😈😈*
هوپی:جیمین دیگه دیروقته امشبو اینجا میمونی دیگه آره
جیمین:نهه مزاحمتون نمیشم
م/ا:مزاحم چیه آخه پسرم چندین ساله همو ندیدم امشب رو بمون تعریف کن که ببینم چه اتفاقاتی برات افتاده
جیمین:خب
ا/ت:جیمین لطفا امشب رو اینجا بمونیم
هوپی:بمونیم؟؟🤨
ا/ت:نه چیزه بمون
هوپی:*آروم تو گوش مامانش*مامان اینجا یه خبری هست
م/ا:احساس میکنم اینا با هم رابطه داشتن
هوپی:چیییییییییی*جیغ*
ا/ت و جیمین:چی شد؟؟
م/ا:هیچی هیچی بابا هیچی نیست😂
م/ا:خب پسرم اینجا میمونی دیگه
جیمین:خب حالا که اسرار میکنید میمونم(:
م/ا:ا/ت جیمین رو ببر تو اتاقت بزار اونجا بمونه
ا/ت:باشه مامان(:
ا/ت جیمین رو به سمت اتاقش میبرده و هوپی هم بدون اینکه بفهمن دنبالشون میره و پشت در فال گوش میمونه
جیمین:ا/ت
ا/ت:جونم
جیمین:پس قراره فردا برگردیم خونه دیگه
ا/ت:آره
جیمین:خونه من میدونم و تو
𝙼𝚎::گفته بودم به حسابت میرسم ا/ت
ا/ت:عهه الان
𝙼𝚎::آره دقیقا الان
خب بریم ادامه داستان...
ا/ت:یااا جیمینا این انصاف نیست ما تو این هفته دو بار رابطه داشتیم
جیمین:دو بار کمه؟؟
ا/ت:نه جیمین به نظرت زیادی نیست
جیمین:بیبی من چندین سال بود ازت دور بودم و حالا میخوام این همه رابطه هایی که میتونستم تو این چند سال باهات داشته باشم رو جبران کنم
ا/ت:یااا جیمینا تو قبلا تو بچگی این کارو کردی میشه الان....
جیمین:دیگه نمیخوای رابطه داشته باشی؟!
ا/ت:چرا میخوام
جیمین:خب برای چی زانوی غم بغل کردی؟؟
ا/ت:به خاطر این که قبلاً اینقدر رابطه نداشتیم
جیمین:یا بیبی یادت رفته قبلا هفته هفت روزه هشت روز زیرم بودی
و هوپی ای که فال گوش وایستاده.....
هوپی:فاککککککککککککککککک مامان*آروم*
ادامه دارد خماریییییییییی
Part:¹⁸
*قبل از اینکه شروع کنم بگم که مادر ا/ت و هوپی کلا همه,هیچ کس از اینکه ا/ت جیمین تو بچگی رابطه داشتن خبر نداره فقط خودشون میدونن😈😈*
هوپی:جیمین دیگه دیروقته امشبو اینجا میمونی دیگه آره
جیمین:نهه مزاحمتون نمیشم
م/ا:مزاحم چیه آخه پسرم چندین ساله همو ندیدم امشب رو بمون تعریف کن که ببینم چه اتفاقاتی برات افتاده
جیمین:خب
ا/ت:جیمین لطفا امشب رو اینجا بمونیم
هوپی:بمونیم؟؟🤨
ا/ت:نه چیزه بمون
هوپی:*آروم تو گوش مامانش*مامان اینجا یه خبری هست
م/ا:احساس میکنم اینا با هم رابطه داشتن
هوپی:چیییییییییی*جیغ*
ا/ت و جیمین:چی شد؟؟
م/ا:هیچی هیچی بابا هیچی نیست😂
م/ا:خب پسرم اینجا میمونی دیگه
جیمین:خب حالا که اسرار میکنید میمونم(:
م/ا:ا/ت جیمین رو ببر تو اتاقت بزار اونجا بمونه
ا/ت:باشه مامان(:
ا/ت جیمین رو به سمت اتاقش میبرده و هوپی هم بدون اینکه بفهمن دنبالشون میره و پشت در فال گوش میمونه
جیمین:ا/ت
ا/ت:جونم
جیمین:پس قراره فردا برگردیم خونه دیگه
ا/ت:آره
جیمین:خونه من میدونم و تو
𝙼𝚎::گفته بودم به حسابت میرسم ا/ت
ا/ت:عهه الان
𝙼𝚎::آره دقیقا الان
خب بریم ادامه داستان...
ا/ت:یااا جیمینا این انصاف نیست ما تو این هفته دو بار رابطه داشتیم
جیمین:دو بار کمه؟؟
ا/ت:نه جیمین به نظرت زیادی نیست
جیمین:بیبی من چندین سال بود ازت دور بودم و حالا میخوام این همه رابطه هایی که میتونستم تو این چند سال باهات داشته باشم رو جبران کنم
ا/ت:یااا جیمینا تو قبلا تو بچگی این کارو کردی میشه الان....
جیمین:دیگه نمیخوای رابطه داشته باشی؟!
ا/ت:چرا میخوام
جیمین:خب برای چی زانوی غم بغل کردی؟؟
ا/ت:به خاطر این که قبلاً اینقدر رابطه نداشتیم
جیمین:یا بیبی یادت رفته قبلا هفته هفت روزه هشت روز زیرم بودی
و هوپی ای که فال گوش وایستاده.....
هوپی:فاککککککککککککککککک مامان*آروم*
ادامه دارد خماریییییییییی
۶.۳k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.