فیک جانگ کوک(عشق و مرگ)پارت۶
از زبون کوک:
اومدم خونه دیدم ا/ت نیست .همه اتاقارو گشتم نبود ترسیدم نکنه ترکم کرده .اخه چرا من اونو دوست دارم چرا باید یه همچین کاری کنه (منظورم همون بوس مردست)
عصبانی شدم زدم گلدون رو شکستم.
از زبوت ا/ت:نگران کوک بودم .پشت خونمون یه تپه بود.که پنجره بالای خونمون نزدیکش بود.از تبه رفتم بالا که کوک رو ببینم داشت داد می زد و همه چی رو می شکوند.
ولی یهو.....
نه (با جیغ و داد)
نه کوک
نه تو حق نداری
نکن کوک
داشتم سعی می کردم درو بشکونم ولی یادم افتاد که حاملم.پنجره رو شکستم و رفتم تو رگش رو با یکی از شیشه ها زده بود.با گریه ی خیلی خیلی زیادی بلندش کردم.بردمش سوار ماشینش کردم و سریع بردمش بیمارستان .دووم بیار کوک تورخدا دووم بیار کوکی.دکتر اومد بیرون گفت .تبریک می گم مریض شما از مرگ رد شد ول یهنوز خطر وجود داره.
بای تا پارت بعد😍💋💚💙💛💖❤🍉🍇🥑
اومدم خونه دیدم ا/ت نیست .همه اتاقارو گشتم نبود ترسیدم نکنه ترکم کرده .اخه چرا من اونو دوست دارم چرا باید یه همچین کاری کنه (منظورم همون بوس مردست)
عصبانی شدم زدم گلدون رو شکستم.
از زبوت ا/ت:نگران کوک بودم .پشت خونمون یه تپه بود.که پنجره بالای خونمون نزدیکش بود.از تبه رفتم بالا که کوک رو ببینم داشت داد می زد و همه چی رو می شکوند.
ولی یهو.....
نه (با جیغ و داد)
نه کوک
نه تو حق نداری
نکن کوک
داشتم سعی می کردم درو بشکونم ولی یادم افتاد که حاملم.پنجره رو شکستم و رفتم تو رگش رو با یکی از شیشه ها زده بود.با گریه ی خیلی خیلی زیادی بلندش کردم.بردمش سوار ماشینش کردم و سریع بردمش بیمارستان .دووم بیار کوک تورخدا دووم بیار کوکی.دکتر اومد بیرون گفت .تبریک می گم مریض شما از مرگ رد شد ول یهنوز خطر وجود داره.
بای تا پارت بعد😍💋💚💙💛💖❤🍉🍇🥑
۹۰.۲k
۰۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.