ادامه ترجمه لایو پسرا
ادامه ترجمه لایو پسرا
🐻: فردا روز موآست، برنامتون چیه؟
🐰: وقتی تولد ما میشه موآها دور هم جمع میشن و جشن میگیرن
🦊: پس ما هم باید مثل خودشون دور هم جمع بشیم و تولدشون رو جشن بگیریم
🐰: واو عالیه، باید انجامش بدیم!!!🦊: کنمور رو میشناسید؟ (یه شیرینی فروشی توی کرهست)
🐿: کنمور؟؟؟؟
🐰: یه جور کافهست؟
🦊: نمیدونید کجاست؟ من قبلاً زیاد میرفتم اونجا
🐻: به خاطر اینه که تو پیری
🦊: ؛ 😠 قدیم بینگسو با طعم ملون و نونهای خوشمزهای داشت🐧: دندونم رو میذاشتم زیر بالشت، اولین بار ده هزار وون گرفتم، سری بعد شش هزار وون و دفعه سوم پنج هزار وون گرفتم پس فکر کردم چون دندونام زشتن هر سری پول کمتری میگیرم. هیه من رو دید و لبخند زد اونم یه جوری که انگار چیزی میدونه خلاصه بهم گفت ”باشه، بهت میگم“ و من رو برد پیش کیف پول مامانمون و گفت ”نگاه کن“ و من دیدم پولی که دیروز توی کیف پول مامانمون بود الان نیست
🐰: هیه زود حقیقت رو فهمیده
🐧: قبل من فهمید ولی خب من بعد از اینکه فهمیدم هم دندونم رو زیر بالشتم میذاشتمعکسی که کای از نشون دادنش خجالت میکشید اونم به خاطر اینکه لنز نذاشته(ببخشید خیلی خوشگلی این کارا یعنی چی مرد)از فوتوکارتاشون عکس انداختن و گفتن توی ویورس پست میکنن🐰: این فکت که الان تولد پنج سالگی موآست، یادم میاد که اولین تولدشون رو باهم جشن گرفتیم
🐧: اونا به زودی میرن کلاس اول
🦊: حتی تا زمانی که برید دانشگاه، ما کنارتون هستیم🐰: کسی میخواد چیزی به موآها بگه؟
🐻: عاشقتونممم
🐰: میتونیم فردا ببینیمتون، درسته؟
🐧: فردا میبینیمشون!
🐰: باشه، پس فردا میبینیمتون! بای بای~
🦊: عاشقتونیم
✨: باییی
🐻: فردا روز موآست، برنامتون چیه؟
🐰: وقتی تولد ما میشه موآها دور هم جمع میشن و جشن میگیرن
🦊: پس ما هم باید مثل خودشون دور هم جمع بشیم و تولدشون رو جشن بگیریم
🐰: واو عالیه، باید انجامش بدیم!!!🦊: کنمور رو میشناسید؟ (یه شیرینی فروشی توی کرهست)
🐿: کنمور؟؟؟؟
🐰: یه جور کافهست؟
🦊: نمیدونید کجاست؟ من قبلاً زیاد میرفتم اونجا
🐻: به خاطر اینه که تو پیری
🦊: ؛ 😠 قدیم بینگسو با طعم ملون و نونهای خوشمزهای داشت🐧: دندونم رو میذاشتم زیر بالشت، اولین بار ده هزار وون گرفتم، سری بعد شش هزار وون و دفعه سوم پنج هزار وون گرفتم پس فکر کردم چون دندونام زشتن هر سری پول کمتری میگیرم. هیه من رو دید و لبخند زد اونم یه جوری که انگار چیزی میدونه خلاصه بهم گفت ”باشه، بهت میگم“ و من رو برد پیش کیف پول مامانمون و گفت ”نگاه کن“ و من دیدم پولی که دیروز توی کیف پول مامانمون بود الان نیست
🐰: هیه زود حقیقت رو فهمیده
🐧: قبل من فهمید ولی خب من بعد از اینکه فهمیدم هم دندونم رو زیر بالشتم میذاشتمعکسی که کای از نشون دادنش خجالت میکشید اونم به خاطر اینکه لنز نذاشته(ببخشید خیلی خوشگلی این کارا یعنی چی مرد)از فوتوکارتاشون عکس انداختن و گفتن توی ویورس پست میکنن🐰: این فکت که الان تولد پنج سالگی موآست، یادم میاد که اولین تولدشون رو باهم جشن گرفتیم
🐧: اونا به زودی میرن کلاس اول
🦊: حتی تا زمانی که برید دانشگاه، ما کنارتون هستیم🐰: کسی میخواد چیزی به موآها بگه؟
🐻: عاشقتونممم
🐰: میتونیم فردا ببینیمتون، درسته؟
🐧: فردا میبینیمشون!
🐰: باشه، پس فردا میبینیمتون! بای بای~
🦊: عاشقتونیم
✨: باییی
۵.۹k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.