پارت ۴۹-نفوذ
... بیمارستان...
؛ سلام ببخشید اتاق کیم تهیونگ..
/اتاق سمت چپ ته راه رو
؛ ممنون
-زود باش برو پیش دکتر اجازه ملاقات بگیر تا برم به دخترا بگم بیان کجا
؛ اوکی
؛ اقای دکتر..
؟ بله بفرمایین
؛ میتونم با بیمار کیم تهیونگ ملاقات کنم؟
؟ فعلا هنوز تو ای سی یو هستن هرموقع بهوش اومدن میتونین
؛ بله
؟ البته الان میتونین از پشت شیشه اتاق ببینینشون
؛ ممنونم
...
؛ تهیونگ پسره کله شق. الان میخوای همینجوری بزاری بری؟ اخه مرد حسابی تو زن و بچه نداری مگه؟
خجالت نمیکشی؟ مرد که انقد ضعیف نمیشه... زودتر بیا بیرون باشه؟ درسته همیشه اذیتت میکنم اما اگه تو بری تنها میشم و دیگه هیچکی پشتم نیست... یعنی هیچکی مثل تو نمیشه برام... لطفا بگرد
-هی انقد قصه نخور زود خوب میشه
؛ باشه
دوروز بعد...
کوک ویو*
دیشب دکتر تهیونگ بهم پیام داد که اگه امروز بهوش نیاد باید دوباره عمل بشن
این عمل خطرناکی بود که احتمال مرگ و حیات پنجاه پنجاه بود
من بهتر از هرکسی تهیونگ رو میشناختم و میدونستم فقط داره مارو اذیت میکنه ولی سریع خوب میشه
اما کم کم داشتم نگران میشدم
+کوک.. کوک... کوککککک... کجایی؟
-وا چرا اینقد عجله داری... یه نفس بکش... چیشده؟
+یه لیوان اب بده
و از پارچ روی میزش یه لیوان اب میده
-بفرما
+ممنون
-خب کاری داشتی اینقد با عجله اومدی؟
+ها راستی.. هردوشون باهم بهوش اومدن
-اذیت میکنی؟
+من تورو تو هر موردی اذیت میکنم به جز این مورد
-یعنی الان کاملا خوبن؟
+کاملا خوب که نه اما دکتر گفت دیگه نیازی به عمل جراحی نیست
-این عالیه
+باید بریم ملاقاتشون
-اهوم
و بعد میرن اماده میشن و با بچه ها و جیمین و ماریا میرن پیش تهیونگ و یونا
+سلام بچه هااااا
$¶سلام*لبخند
٫سلام بابایی سلام مامانیی
$¶سلام پسرم خوبی؟
٫شما خیلی بدین باهاتون قهرم... تنهایی میرین منو باخودتون نمیارین
+اعه ته.. اینجوری نگو... مامن بابات که تورو از عمد تنها نذاشتن.. بعدشم جایی که مامان بابات رفتن اصلا جای جالبی نبوده مگه نه؟
$ته عمه راست میگه
٫واقعا ؟ مامانی اره؟
¶اره قربونت برم
٫باشه قبوله
و بعد کلی حرف زدن و خوشحالی برمیگردم خونه
.. چند روز بعد....
تهیونگ و ماریا میرن خونشون
همشون جاشون خوب میشه و حالا شبی که کوک یک هفته بود منتظرشه بخاطر تصادف بهترین دوستش عقب افتاده بود و حالا نوبت اون شب بود
شب-تخت( چه مستقیم😂) ...
+کوک بیداری؟
-اهوم چرا نخوابیدی؟
+داشتم فکر میکردم
- به؟
+به اینم قبوله..
-ها باشه مبارکه..
وایسااا!چی قبوله؟ نکنه..؟ واقعا قبول کردی؟
+اهوم
-وای ازت ممنونم مممنونممممم
+اینقدر منتظر بودی؟
-اره
+ببخشید که منتظرت کردم
-بجای این حرفا بیا کارمون رو بکنیم
+موافقم
و بعد گذروندن یه شب هات ...
؛ سلام ببخشید اتاق کیم تهیونگ..
/اتاق سمت چپ ته راه رو
؛ ممنون
-زود باش برو پیش دکتر اجازه ملاقات بگیر تا برم به دخترا بگم بیان کجا
؛ اوکی
؛ اقای دکتر..
؟ بله بفرمایین
؛ میتونم با بیمار کیم تهیونگ ملاقات کنم؟
؟ فعلا هنوز تو ای سی یو هستن هرموقع بهوش اومدن میتونین
؛ بله
؟ البته الان میتونین از پشت شیشه اتاق ببینینشون
؛ ممنونم
...
؛ تهیونگ پسره کله شق. الان میخوای همینجوری بزاری بری؟ اخه مرد حسابی تو زن و بچه نداری مگه؟
خجالت نمیکشی؟ مرد که انقد ضعیف نمیشه... زودتر بیا بیرون باشه؟ درسته همیشه اذیتت میکنم اما اگه تو بری تنها میشم و دیگه هیچکی پشتم نیست... یعنی هیچکی مثل تو نمیشه برام... لطفا بگرد
-هی انقد قصه نخور زود خوب میشه
؛ باشه
دوروز بعد...
کوک ویو*
دیشب دکتر تهیونگ بهم پیام داد که اگه امروز بهوش نیاد باید دوباره عمل بشن
این عمل خطرناکی بود که احتمال مرگ و حیات پنجاه پنجاه بود
من بهتر از هرکسی تهیونگ رو میشناختم و میدونستم فقط داره مارو اذیت میکنه ولی سریع خوب میشه
اما کم کم داشتم نگران میشدم
+کوک.. کوک... کوککککک... کجایی؟
-وا چرا اینقد عجله داری... یه نفس بکش... چیشده؟
+یه لیوان اب بده
و از پارچ روی میزش یه لیوان اب میده
-بفرما
+ممنون
-خب کاری داشتی اینقد با عجله اومدی؟
+ها راستی.. هردوشون باهم بهوش اومدن
-اذیت میکنی؟
+من تورو تو هر موردی اذیت میکنم به جز این مورد
-یعنی الان کاملا خوبن؟
+کاملا خوب که نه اما دکتر گفت دیگه نیازی به عمل جراحی نیست
-این عالیه
+باید بریم ملاقاتشون
-اهوم
و بعد میرن اماده میشن و با بچه ها و جیمین و ماریا میرن پیش تهیونگ و یونا
+سلام بچه هااااا
$¶سلام*لبخند
٫سلام بابایی سلام مامانیی
$¶سلام پسرم خوبی؟
٫شما خیلی بدین باهاتون قهرم... تنهایی میرین منو باخودتون نمیارین
+اعه ته.. اینجوری نگو... مامن بابات که تورو از عمد تنها نذاشتن.. بعدشم جایی که مامان بابات رفتن اصلا جای جالبی نبوده مگه نه؟
$ته عمه راست میگه
٫واقعا ؟ مامانی اره؟
¶اره قربونت برم
٫باشه قبوله
و بعد کلی حرف زدن و خوشحالی برمیگردم خونه
.. چند روز بعد....
تهیونگ و ماریا میرن خونشون
همشون جاشون خوب میشه و حالا شبی که کوک یک هفته بود منتظرشه بخاطر تصادف بهترین دوستش عقب افتاده بود و حالا نوبت اون شب بود
شب-تخت( چه مستقیم😂) ...
+کوک بیداری؟
-اهوم چرا نخوابیدی؟
+داشتم فکر میکردم
- به؟
+به اینم قبوله..
-ها باشه مبارکه..
وایسااا!چی قبوله؟ نکنه..؟ واقعا قبول کردی؟
+اهوم
-وای ازت ممنونم مممنونممممم
+اینقدر منتظر بودی؟
-اره
+ببخشید که منتظرت کردم
-بجای این حرفا بیا کارمون رو بکنیم
+موافقم
و بعد گذروندن یه شب هات ...
۱۱.۵k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.