فیک گنگ مافیایی سیاه پارت 18
فیک گنگ مافیایی سیاه
Part 18
ویو جونگکوک
ما پشت عمارت کمین کرده بودیم که اگه احیانا هون خواست فرار کنه جلوش رو بگیریم ولی چرا اینقدر طولش دادن
£: نامجون یعنی بنظرت چه اتفاقی براشون افتاده؟...اصلا اونجا چه خبره؟
✓: اخه از من میپرسی؟...من از کجا بدونم...بیا دوتایی با احتیاط بریم داخل ببینیم اون دوتا چیکار میکنن
✓: شماها همینجا منتظر علامت من باشید...بیا بریم
£: باشه
با اسلحه رفتیم جلو در عمارت رو باز کردیم که ببینیم داخل چه خبره که با صحنه که دیدیم مغزمون نیم سوز شد 😖😑 تهیونگ داشت با یه دختر قهوه میخورد
£: تو...تو... 😐
✓: تهیونگ هون کجاست...این دختر کیه؟!...محض رضای خدا دوباره شروع نکن...حوصله دردسرای دختر خونه اوردن های تو رو الان ندارم
+: ببین تهیونگ بهشون بگیم...احساس میکنم کم کم مغزشون داره دود میکنه 😅😂
_: اره بهتر بگیم 😁
✓: چیو بگین؟!...جونگکوک تو چت شده؟!...الو...صدام میرسه؟...نه انگار از پیریز برق کشیدنش
+: خب...رییس نامجون...در واقع من همون هون هستم ولی...
✓: چییییییییی؟(با فریاد خیلی بلند)...
اسلحه از دست هر دوتاشون افتاد و مات من و تهیونگ رو نگاه میکردن
+: میگم تهیونگ برم براشون اب قند بیارم...فکر کنم فشارشون افتاد
_: اره...قند هم زیاد بریز...فکر نکنم به همین اسونی ها فشارشون بیاد سرجا
+: باشه...قندهاتون کجاست؟!
✓: وایسا یه لحظه...تو همون هون هستی دیگه نه؟!...البته زیاد جای تعجب نداره چون یه جورایی معلوم بود
£: اگه تو دختری...پس جنسیت من چیه؟😂...
_: الان بهت میگم...تو خرگوشی از نوع خنگ...نامجون دوهزارش افتاد ولی تو نه
🄲🄾🄽🅃🄸🄽🅄🄴🅂
Part 18
ویو جونگکوک
ما پشت عمارت کمین کرده بودیم که اگه احیانا هون خواست فرار کنه جلوش رو بگیریم ولی چرا اینقدر طولش دادن
£: نامجون یعنی بنظرت چه اتفاقی براشون افتاده؟...اصلا اونجا چه خبره؟
✓: اخه از من میپرسی؟...من از کجا بدونم...بیا دوتایی با احتیاط بریم داخل ببینیم اون دوتا چیکار میکنن
✓: شماها همینجا منتظر علامت من باشید...بیا بریم
£: باشه
با اسلحه رفتیم جلو در عمارت رو باز کردیم که ببینیم داخل چه خبره که با صحنه که دیدیم مغزمون نیم سوز شد 😖😑 تهیونگ داشت با یه دختر قهوه میخورد
£: تو...تو... 😐
✓: تهیونگ هون کجاست...این دختر کیه؟!...محض رضای خدا دوباره شروع نکن...حوصله دردسرای دختر خونه اوردن های تو رو الان ندارم
+: ببین تهیونگ بهشون بگیم...احساس میکنم کم کم مغزشون داره دود میکنه 😅😂
_: اره بهتر بگیم 😁
✓: چیو بگین؟!...جونگکوک تو چت شده؟!...الو...صدام میرسه؟...نه انگار از پیریز برق کشیدنش
+: خب...رییس نامجون...در واقع من همون هون هستم ولی...
✓: چییییییییی؟(با فریاد خیلی بلند)...
اسلحه از دست هر دوتاشون افتاد و مات من و تهیونگ رو نگاه میکردن
+: میگم تهیونگ برم براشون اب قند بیارم...فکر کنم فشارشون افتاد
_: اره...قند هم زیاد بریز...فکر نکنم به همین اسونی ها فشارشون بیاد سرجا
+: باشه...قندهاتون کجاست؟!
✓: وایسا یه لحظه...تو همون هون هستی دیگه نه؟!...البته زیاد جای تعجب نداره چون یه جورایی معلوم بود
£: اگه تو دختری...پس جنسیت من چیه؟😂...
_: الان بهت میگم...تو خرگوشی از نوع خنگ...نامجون دوهزارش افتاد ولی تو نه
🄲🄾🄽🅃🄸🄽🅄🄴🅂
۴.۱k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.