بورام پارت 3
خواندن تک پارتی بدون لایک و فالو حرام است❌
ولی خودش افسردگی گرفته
چند روزه لب به غذا نزده رفتم اشپزخونه سوپ رو که جین برای بورام فرستاده بود رو داغ کردم ریختم تو ظرف گذاشتم داخل سینی کوچیک و یه سری مخلفاتم شکلات و شیر و بیسکویت داخل ضرف دیگه گذاشتم و براش بردم
تق تق تق
بورام_بله
کوک_میتونم بیام تو
بورام_ بله عمو
کوک ــ بیا چند روزه لب به غذا نزدی کمی از این بخور
بورام ــ نمیخورم
کوک ــ بورام باید بخوری(جدی ولی مهربون)
بورام ــ.....
کوک ــ حالا جواب نمیدی
بورام.....
قاشق رو پر سوپ کردم و بزور کردم تو دهنش
بورام ــ عمووو
کوک ــ بخور دیگه عزیزم تا اینطوری بهت ندم
بورام ــ عمو دیگه فکر کنید من تو این خونه نیستم شماهم مثل بابام فکر کنید من وجود ندارم عمو (گریه)
کوک ــ اینطوری نگو بورام تو جیگر گوشه ی منی
سر بورام رو روی سینم گذاشتم و سرش و نوازش کردم
بورام ـ دوست دارم عمو
کوک ـ منم بیشتر
ـــــــــــــــــــ
شوگا
بع سمت بالکن رفتم خونه کوک رو دیدم
خونه کوک دقیقا اونور خیابون روبت روی خونه ی ماست
کمی سرد شد کت کرمی رنگم رو پوشیدم و روبه بالاکن واستادم (عکس)
چشم روی یکی از اتاق های کوک موند یه نفر داشت گریه میکرد کمی دقت کردم پرده کنار بود یه نفر داشت گریه میکرد... اون... اون.... اون بورام بود
...
کوک بغلش کرده بود اونم رو سینش گریه میکرد
اشک تو چشام جمع شد.... اون بورام من بود داشت بعل بابای جدیدش گریه میکرد
پدر بدی براش بودم صحیح ولی برگرده دنیا رو به پاش میریزم
ـــــــــــــــ
بورام
داشتم بغل عموم که حکم پدرم و داشت گریه میکردم
چشام و چرخوندم نگام رو بابام که از بالکن خونه داشت نگاهمون میکرد موند چرا عصبانی نشد چرا داره انگار با حسرت نگام میکنه
ـــــــــ
کوک
نگام رو شوگا موند که داشت نگامون میکرد از ویلاش
خماریییی
وقتی کوک شوگا رو میبینه چی میشه؟
شوگا چرا پشیمون میشه؟
شوگا بورام و بر میگردونه؟؟
یا اصلا بورام قبول میکنه؟؟
برای جواب این سوالا لایک و فالو
ولی خودش افسردگی گرفته
چند روزه لب به غذا نزده رفتم اشپزخونه سوپ رو که جین برای بورام فرستاده بود رو داغ کردم ریختم تو ظرف گذاشتم داخل سینی کوچیک و یه سری مخلفاتم شکلات و شیر و بیسکویت داخل ضرف دیگه گذاشتم و براش بردم
تق تق تق
بورام_بله
کوک_میتونم بیام تو
بورام_ بله عمو
کوک ــ بیا چند روزه لب به غذا نزدی کمی از این بخور
بورام ــ نمیخورم
کوک ــ بورام باید بخوری(جدی ولی مهربون)
بورام ــ.....
کوک ــ حالا جواب نمیدی
بورام.....
قاشق رو پر سوپ کردم و بزور کردم تو دهنش
بورام ــ عمووو
کوک ــ بخور دیگه عزیزم تا اینطوری بهت ندم
بورام ــ عمو دیگه فکر کنید من تو این خونه نیستم شماهم مثل بابام فکر کنید من وجود ندارم عمو (گریه)
کوک ــ اینطوری نگو بورام تو جیگر گوشه ی منی
سر بورام رو روی سینم گذاشتم و سرش و نوازش کردم
بورام ـ دوست دارم عمو
کوک ـ منم بیشتر
ـــــــــــــــــــ
شوگا
بع سمت بالکن رفتم خونه کوک رو دیدم
خونه کوک دقیقا اونور خیابون روبت روی خونه ی ماست
کمی سرد شد کت کرمی رنگم رو پوشیدم و روبه بالاکن واستادم (عکس)
چشم روی یکی از اتاق های کوک موند یه نفر داشت گریه میکرد کمی دقت کردم پرده کنار بود یه نفر داشت گریه میکرد... اون... اون.... اون بورام بود
...
کوک بغلش کرده بود اونم رو سینش گریه میکرد
اشک تو چشام جمع شد.... اون بورام من بود داشت بعل بابای جدیدش گریه میکرد
پدر بدی براش بودم صحیح ولی برگرده دنیا رو به پاش میریزم
ـــــــــــــــ
بورام
داشتم بغل عموم که حکم پدرم و داشت گریه میکردم
چشام و چرخوندم نگام رو بابام که از بالکن خونه داشت نگاهمون میکرد موند چرا عصبانی نشد چرا داره انگار با حسرت نگام میکنه
ـــــــــ
کوک
نگام رو شوگا موند که داشت نگامون میکرد از ویلاش
خماریییی
وقتی کوک شوگا رو میبینه چی میشه؟
شوگا چرا پشیمون میشه؟
شوگا بورام و بر میگردونه؟؟
یا اصلا بورام قبول میکنه؟؟
برای جواب این سوالا لایک و فالو
۱۳.۲k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.