تک پارتی درخواستی از هوسوک
موضوع کلا : غمگین 🌚
ات: هوپی خسته شدم پس کی میرسیم
هوپی: اه عزیزم انقد غر نزن الان میرسیم دیگه
ات: هوف باشه
هوپی: بیا بفرما بلاخره رسیدیم
ات: یوهو هورا
هوپی ی لبخند زیبا به همسر روبروش زد
ات: هوپی میشه تو وسایل هارو بچینی من برم دور ور رو نگاه کنم؟ . با حالت لوس
هوپی : باشه عزیزم برو فقد مواظب باش
ات: چشم همسر عزیزم
ات بعد حرفش بدو بدو به سمت جنگل روبروش رفت
.................................................................................
صدای همچی برام رومخ بود بعد رفته اون وسط خونه افتاده بودم امروزم ی روز بدون اون گذشت خیلی سخته بشدت سخته کسی که برات نفست بود بمیره...
دکمه های لباس مشکیم رو باز کردم و بازم رو زمین سرد خونه ی بدون ات ولو شدم
زندگیم برای همیشه منو ترک کرده
همین طور که غرق گذشته بودم و به همون روز نحس فکر میکردم صدای زنگ خونه به گوش رسید بزور از جام بلند شدم و به سمت ایفون رفتم کوک بود برادر ات دکمه درو زدم و دوباره این دفعه رو مبل ولو شدم
بعد چند دقیقه صداش اومد
وارد خونه شد
کوک:تا کی میخوای به این کارات ادامه بدی هعیی جانگ هوسوک اینو بفهم که ات بخاطر تو نمرده اون فقد ی مرگ یهویی داشت با اینکه خواهرمه و پاره تنمه ولی چه میشه کرد اون دیگه رفته
کوک شروع کرد به گریه کردن و افتاد زمین
بلند بلند گریه میکرد
هوپی: اخه میدونی چیه کوک
کوک با نگاه سوالی نگام میکرد
هوپی: اگه اون روز میگفتم نه نرو به اون جنگل حداقل پیش خودم حالش بد میشد اون موقع من زود میبردمش به بیمارستان ولی اینکه رفته تو جنگل حالش بد شده خیلی اذیتم میکنه همش تقصیره منه. باگریه
من باید میدونستم ات بیماری تنفس داره ولی با این حال تنهاش گذاشتم. باگریه
.........
با کوک از ماشین پیاده شدیم و به سمت قبر ات رفتیم دوتامونم چشم هامون قرمز بود کوک اون ور نشست و منم این ور گل رو گذاشتم رو سنگ
هوپی: دختره قشنگم عشق زندگیم قول میدم زود بیام پیشت...
پایان 🦋🦋خودمم گریم گرفت
ات: هوپی خسته شدم پس کی میرسیم
هوپی: اه عزیزم انقد غر نزن الان میرسیم دیگه
ات: هوف باشه
هوپی: بیا بفرما بلاخره رسیدیم
ات: یوهو هورا
هوپی ی لبخند زیبا به همسر روبروش زد
ات: هوپی میشه تو وسایل هارو بچینی من برم دور ور رو نگاه کنم؟ . با حالت لوس
هوپی : باشه عزیزم برو فقد مواظب باش
ات: چشم همسر عزیزم
ات بعد حرفش بدو بدو به سمت جنگل روبروش رفت
.................................................................................
صدای همچی برام رومخ بود بعد رفته اون وسط خونه افتاده بودم امروزم ی روز بدون اون گذشت خیلی سخته بشدت سخته کسی که برات نفست بود بمیره...
دکمه های لباس مشکیم رو باز کردم و بازم رو زمین سرد خونه ی بدون ات ولو شدم
زندگیم برای همیشه منو ترک کرده
همین طور که غرق گذشته بودم و به همون روز نحس فکر میکردم صدای زنگ خونه به گوش رسید بزور از جام بلند شدم و به سمت ایفون رفتم کوک بود برادر ات دکمه درو زدم و دوباره این دفعه رو مبل ولو شدم
بعد چند دقیقه صداش اومد
وارد خونه شد
کوک:تا کی میخوای به این کارات ادامه بدی هعیی جانگ هوسوک اینو بفهم که ات بخاطر تو نمرده اون فقد ی مرگ یهویی داشت با اینکه خواهرمه و پاره تنمه ولی چه میشه کرد اون دیگه رفته
کوک شروع کرد به گریه کردن و افتاد زمین
بلند بلند گریه میکرد
هوپی: اخه میدونی چیه کوک
کوک با نگاه سوالی نگام میکرد
هوپی: اگه اون روز میگفتم نه نرو به اون جنگل حداقل پیش خودم حالش بد میشد اون موقع من زود میبردمش به بیمارستان ولی اینکه رفته تو جنگل حالش بد شده خیلی اذیتم میکنه همش تقصیره منه. باگریه
من باید میدونستم ات بیماری تنفس داره ولی با این حال تنهاش گذاشتم. باگریه
.........
با کوک از ماشین پیاده شدیم و به سمت قبر ات رفتیم دوتامونم چشم هامون قرمز بود کوک اون ور نشست و منم این ور گل رو گذاشتم رو سنگ
هوپی: دختره قشنگم عشق زندگیم قول میدم زود بیام پیشت...
پایان 🦋🦋خودمم گریم گرفت
۱۱.۸k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.