عشق یا قتل پارت ۱۲
پارت ۱۲ ق ۱ : یه خدمتکار وارد شد و گفت
- وسایل ها آمادن
+ باشه ممنون
سینی ای ک توش پر از وسایل های جراحی بود رو از تو دستش گرفتم و از اتاق خارج شد ..... شاید با زخم جونگ کوک خوشحال بودم.....شایدم ناراحت....متوجهش نبودم ...در هر لحظه آغوش غم و آغوش خوشحالی منو میطلبید ...ولی خواستم خودم باشم پس جدی با سینی تو دستم وارد اتاق جونگ کوک شدم چند قدمی از در فاصله گرفتم ک در و پشتم بستن با اینکه پشت به من با بدنی برهنه روی تخت نشسته بود سخنی بر زبانش اومد
جونگ کوک .... زودتر کارتو تموم کن!....وقت من با ارزش تر از طلاست!
نیشخندی زدم و یکی از صندلی ها رو دنبال خودم کشیدم و کنار تخت نگهش داشتم سینی رو گذاشتم روش و پشتِ جونگ کوک نشستم ..... بعد یه نگاه عمیق روی زخمش گفتم
+ متاسفانه باید بیهوشت کنم
جونگ کوک .... نیازی نیست همینطوری درش بیار
+ کلی درد داره میتونی تحمل کنی!؟
جونگ کوک....گفتم گلوله رو در بیار
+ پس دراز بکش
با نگاه سنگینی برگشت طرفم و پرتم کرد رو تخت و روم خیمه زد ... دندون های خرگوشیش ک جلوی صورتم بود بد جوری میترسوندم ......با صدای در نفس پیچیده ای کلمه کلمه حرفاش رو گفت
جونگ کوک ... میگم.... گلوله ....رو...در...بیار
+ اما ....نزاشت حرفی بزنم
جونگ کوک ... چرا حرف اضافه میزنی! فقط گلوله رو در بیار
- وسایل ها آمادن
+ باشه ممنون
سینی ای ک توش پر از وسایل های جراحی بود رو از تو دستش گرفتم و از اتاق خارج شد ..... شاید با زخم جونگ کوک خوشحال بودم.....شایدم ناراحت....متوجهش نبودم ...در هر لحظه آغوش غم و آغوش خوشحالی منو میطلبید ...ولی خواستم خودم باشم پس جدی با سینی تو دستم وارد اتاق جونگ کوک شدم چند قدمی از در فاصله گرفتم ک در و پشتم بستن با اینکه پشت به من با بدنی برهنه روی تخت نشسته بود سخنی بر زبانش اومد
جونگ کوک .... زودتر کارتو تموم کن!....وقت من با ارزش تر از طلاست!
نیشخندی زدم و یکی از صندلی ها رو دنبال خودم کشیدم و کنار تخت نگهش داشتم سینی رو گذاشتم روش و پشتِ جونگ کوک نشستم ..... بعد یه نگاه عمیق روی زخمش گفتم
+ متاسفانه باید بیهوشت کنم
جونگ کوک .... نیازی نیست همینطوری درش بیار
+ کلی درد داره میتونی تحمل کنی!؟
جونگ کوک....گفتم گلوله رو در بیار
+ پس دراز بکش
با نگاه سنگینی برگشت طرفم و پرتم کرد رو تخت و روم خیمه زد ... دندون های خرگوشیش ک جلوی صورتم بود بد جوری میترسوندم ......با صدای در نفس پیچیده ای کلمه کلمه حرفاش رو گفت
جونگ کوک ... میگم.... گلوله ....رو...در...بیار
+ اما ....نزاشت حرفی بزنم
جونگ کوک ... چرا حرف اضافه میزنی! فقط گلوله رو در بیار
۵۱.۵k
۱۹ تیر ۱۴۰۰