بادیگارد من
𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝
(𝐏𝐚𝐫𝐭 67)
"تهیونگ گوشی قطع کرد و دستشو برد تو موهاش و داد بالا و به سمت دیواری که ات پشتش قایم شده بود برگشت که ات سریع رفت پشت و کمی ترسید.... تهیونگ چشماشو ریز کرد و دستاش کرد تو جیبش و اروم قدم بر میداشت به سمت اون دیوار که ات با قدم های بلند و اروم از اونجا دور شد که تهیونگ تا لب دیوار اومد و یهو پرید بالا و اطراف نگاه کرد و کسی نبود که اهی کشید و به سمت داخل خونه قدم برداشت... ات با استرس نشست رو مبل و گوشیشو تو دستش گرفت و خودشو زد به اون راه.... تهیونگ در خونه رو باز کرد و پشت سرش بست و با لبخند به سمت ات رفت و نشست کنارش و به سمت گوشیش کمی خم شد"
تهیونگ: چی نگاه میکنی...
"ات دستپاچه شد و گوشیشو سریع خاموش کرد و گذاشت کنار و به تهیونگ نگاه کرد...."
ات: هوم؟ ه... هیچی
"تهیونگ کمی پوکر شد ولی چیزی نگفت و به اطراف نگاه کرد و کمی عقب کشید و گفت"
تهیونگ: بعدازظهر که جایی نمیری یا برنامه ای نداری؟
ات: خب نه... چطور؟ ("🤨")
تهیونگ: پس خوبه.... دوست داری ظهر باهم بریم سینما؟ "لبخند"
ات: سینما؟
تهیونگ: اوهوم...
ات: خب... چه فیلمی ببینیم؟
تهیونگ: یه فیلم خوب امروز قراره نشون بده که ژانرش جنایی، هیجانی، و کمی هم عاشقانه اس....
ات: وایییی عاشق فیلمای جنایی ام... باشه "لبخند دندون نما"
تهیونگ: جدی؟ مافیا دوست داری؟
ات: اوففففف عاشقشممممم بخدا یکی از رویاهام مافیا شدنه "خندید"
تهیونگ: جدی؟ "خنده و تعجب"
ات: یس... ساعت چنده حالا؟
تهیونگ: خب الان.... "ساعت مچیش نگاه کرد"
الان که 1:30 دقیقه اس.... باید ساعت 5 اونجا باشیم.... فیلم 2 ساعت و 45 دقیقه اس...
ات: چرا حس میکنم فیلمه رو دیدی؟
تهیونگ: خب حست درسته دیدمش "خندید"
ات: چرا وقتی یبار دیدی بازم میخوای ببینی؟ "خنده، پوکر"
تهیونگ: خب....
"کمی به ات نزدیک شد و دستشو انداخت دور مبل که به شونه ی ات میخورد و به صورتش نزدیک شد... ات کمی شوکه شد و خجالت کشید"
تهیونگ: چون میخوام ایندفعه با تو نگاهش کنم!... و فیلم مورد علاقمه!....
ات: ک.... که ا... اینطور "لکنت گرفته بود"
تهیونگ: یه چیز دیگه بگم؟ "آروم"
ات: هان؟ آ... آره ب... بگو "به اطراف نگاه کرد"
تهیونگ: پس بیا نزدیکتر
"آروم گفت و منظورش این بود که بیا تو گوشت بگم... ات اب دهنش قورت داد و اروم گوششو به سمت لبای تهیونگ خم کرد... تهیونگ آروم تو گوشش گفت"
تهیونگ: من خیلی وقته که....
"ات لپاش بیشتر گل انداخت با این یه تیکه حرفش... تهیونگ اون یه تیکه رو آروم گفت ولی بعدش بلند گفت"
تهیونگ: من خیلی وقته که گشنمه....
"ات با این حرف تهیونگ که یهو با صدای بلندی پشت گوشش گفت پرید و عقب کشید و دستشو گذاشت رو گوشش و با فیس پوکر و حرصی ای بهش نگاه کردم"
ات: همین؟ ارومم میگفتی میشنیدم هان!
تهیونگ: "خندید" خواستم یکم اذیتت کنم
(𝐏𝐚𝐫𝐭 67)
"تهیونگ گوشی قطع کرد و دستشو برد تو موهاش و داد بالا و به سمت دیواری که ات پشتش قایم شده بود برگشت که ات سریع رفت پشت و کمی ترسید.... تهیونگ چشماشو ریز کرد و دستاش کرد تو جیبش و اروم قدم بر میداشت به سمت اون دیوار که ات با قدم های بلند و اروم از اونجا دور شد که تهیونگ تا لب دیوار اومد و یهو پرید بالا و اطراف نگاه کرد و کسی نبود که اهی کشید و به سمت داخل خونه قدم برداشت... ات با استرس نشست رو مبل و گوشیشو تو دستش گرفت و خودشو زد به اون راه.... تهیونگ در خونه رو باز کرد و پشت سرش بست و با لبخند به سمت ات رفت و نشست کنارش و به سمت گوشیش کمی خم شد"
تهیونگ: چی نگاه میکنی...
"ات دستپاچه شد و گوشیشو سریع خاموش کرد و گذاشت کنار و به تهیونگ نگاه کرد...."
ات: هوم؟ ه... هیچی
"تهیونگ کمی پوکر شد ولی چیزی نگفت و به اطراف نگاه کرد و کمی عقب کشید و گفت"
تهیونگ: بعدازظهر که جایی نمیری یا برنامه ای نداری؟
ات: خب نه... چطور؟ ("🤨")
تهیونگ: پس خوبه.... دوست داری ظهر باهم بریم سینما؟ "لبخند"
ات: سینما؟
تهیونگ: اوهوم...
ات: خب... چه فیلمی ببینیم؟
تهیونگ: یه فیلم خوب امروز قراره نشون بده که ژانرش جنایی، هیجانی، و کمی هم عاشقانه اس....
ات: وایییی عاشق فیلمای جنایی ام... باشه "لبخند دندون نما"
تهیونگ: جدی؟ مافیا دوست داری؟
ات: اوففففف عاشقشممممم بخدا یکی از رویاهام مافیا شدنه "خندید"
تهیونگ: جدی؟ "خنده و تعجب"
ات: یس... ساعت چنده حالا؟
تهیونگ: خب الان.... "ساعت مچیش نگاه کرد"
الان که 1:30 دقیقه اس.... باید ساعت 5 اونجا باشیم.... فیلم 2 ساعت و 45 دقیقه اس...
ات: چرا حس میکنم فیلمه رو دیدی؟
تهیونگ: خب حست درسته دیدمش "خندید"
ات: چرا وقتی یبار دیدی بازم میخوای ببینی؟ "خنده، پوکر"
تهیونگ: خب....
"کمی به ات نزدیک شد و دستشو انداخت دور مبل که به شونه ی ات میخورد و به صورتش نزدیک شد... ات کمی شوکه شد و خجالت کشید"
تهیونگ: چون میخوام ایندفعه با تو نگاهش کنم!... و فیلم مورد علاقمه!....
ات: ک.... که ا... اینطور "لکنت گرفته بود"
تهیونگ: یه چیز دیگه بگم؟ "آروم"
ات: هان؟ آ... آره ب... بگو "به اطراف نگاه کرد"
تهیونگ: پس بیا نزدیکتر
"آروم گفت و منظورش این بود که بیا تو گوشت بگم... ات اب دهنش قورت داد و اروم گوششو به سمت لبای تهیونگ خم کرد... تهیونگ آروم تو گوشش گفت"
تهیونگ: من خیلی وقته که....
"ات لپاش بیشتر گل انداخت با این یه تیکه حرفش... تهیونگ اون یه تیکه رو آروم گفت ولی بعدش بلند گفت"
تهیونگ: من خیلی وقته که گشنمه....
"ات با این حرف تهیونگ که یهو با صدای بلندی پشت گوشش گفت پرید و عقب کشید و دستشو گذاشت رو گوشش و با فیس پوکر و حرصی ای بهش نگاه کردم"
ات: همین؟ ارومم میگفتی میشنیدم هان!
تهیونگ: "خندید" خواستم یکم اذیتت کنم
۶.۹k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.