name: reasons part:3
بهنامجون: ا.ت رو بگردوننننن
کیم تهیونگ: تو واسه ازمایش بردیش..نه برای اینکه دخترت بشه...این...خودت ازمایش میکنی
کیم تهیونگ دارو رو جلوی نامجون گرفتو با لبخند بهش خیره شد .نامجون نمیتونست قبول کنه ا.ت و مثل موش ازمایشگاهی از این دارو بهش تزریق کنه. ممکن بود ا.ت بمیره و نامجون از این میترسید ...اون به ا.ت وابسته شده بود .
از بالا به طبقه پایین که ا.ت و به یه تخت بسته بودن خیره شده بود
کیم تهیونگ:سریع وقت ندارم
نامجون نفسی کشید و به طبقه پایین رفت جیغای ا.ت براش درد قلبش رو زیادتر میکردن.درو باز کرد و وارد اتاق شد
ا.ت: ابا...کمکم کن...خواهش میکنم(با گریه و بلند)
نامجون: ساکت شو ا.ت
نامجون نمیتونست این حرفا رو به ا.ت بزنه تمام ذهنش مشغول این بود که ا.ت همش سه ماهه پیششه اما این حرفا هم فایده نداشت ...دستای نامجون میلرزید
نامجون: متاسفم
ا.ت: میخوای چیکار کنیییی(با ترس)...ابااااا تو قولل دادیییی تو قول دادیییی ازم مراقبت میکنی....نههه خواهش میکنمممم....هرکاری بگی میکنممم...اینکارو نکنننن
ا.ت با چشای پر از اشک و ترسش به نامجون خیره شده بود نامجون دیگه نمیتونست تحمل کنه برگشت که بره اما نتونست برای چنند ثانیه به زمین خیره شده بود سر سوزن رو در اورد و انداختش روی زمین سریع برگشت و دست ا.ت و محکم گرفت
دارو و به ات تزریق کرد و دستشو اروم برداشت جای انگشتاش روی دست ا.ت مونده بود ا.ت همچنان داد میزد و کمک میخاست
تاحالا صدای درد کشیدن هیچکدوم از بیماراش برای انقدر دردناک نبود .سریع از اونجا بیرون رفت ا.ت کم کم صداش قطع شد و به خواب فرو رفت
کیم تهیونگ: ببرش خونه نامجون
؟ : چشم
(سه روز بعد)
توی این سه روز ا.ت خواب بود نامجون تمام روز و پیشش بود و مراقبش بود به ا.ت خیره شده بود این چن روز از ناله های ا.ت خواب نداشت.خدا میدونست چند بار تا الان ارام بخش زده و باز شدن چشای ا.ت سریع بالا سرش رفت
نامجون: ا.ت..
#bts
#بی_تی_اس
#نامجون
#جیمین
#تهیونگ
#جونگکوک
#یونگی
#سناریو
#وانشات
#تک_پارتی
#فن_فیک
کیم تهیونگ: تو واسه ازمایش بردیش..نه برای اینکه دخترت بشه...این...خودت ازمایش میکنی
کیم تهیونگ دارو رو جلوی نامجون گرفتو با لبخند بهش خیره شد .نامجون نمیتونست قبول کنه ا.ت و مثل موش ازمایشگاهی از این دارو بهش تزریق کنه. ممکن بود ا.ت بمیره و نامجون از این میترسید ...اون به ا.ت وابسته شده بود .
از بالا به طبقه پایین که ا.ت و به یه تخت بسته بودن خیره شده بود
کیم تهیونگ:سریع وقت ندارم
نامجون نفسی کشید و به طبقه پایین رفت جیغای ا.ت براش درد قلبش رو زیادتر میکردن.درو باز کرد و وارد اتاق شد
ا.ت: ابا...کمکم کن...خواهش میکنم(با گریه و بلند)
نامجون: ساکت شو ا.ت
نامجون نمیتونست این حرفا رو به ا.ت بزنه تمام ذهنش مشغول این بود که ا.ت همش سه ماهه پیششه اما این حرفا هم فایده نداشت ...دستای نامجون میلرزید
نامجون: متاسفم
ا.ت: میخوای چیکار کنیییی(با ترس)...ابااااا تو قولل دادیییی تو قول دادیییی ازم مراقبت میکنی....نههه خواهش میکنمممم....هرکاری بگی میکنممم...اینکارو نکنننن
ا.ت با چشای پر از اشک و ترسش به نامجون خیره شده بود نامجون دیگه نمیتونست تحمل کنه برگشت که بره اما نتونست برای چنند ثانیه به زمین خیره شده بود سر سوزن رو در اورد و انداختش روی زمین سریع برگشت و دست ا.ت و محکم گرفت
دارو و به ات تزریق کرد و دستشو اروم برداشت جای انگشتاش روی دست ا.ت مونده بود ا.ت همچنان داد میزد و کمک میخاست
تاحالا صدای درد کشیدن هیچکدوم از بیماراش برای انقدر دردناک نبود .سریع از اونجا بیرون رفت ا.ت کم کم صداش قطع شد و به خواب فرو رفت
کیم تهیونگ: ببرش خونه نامجون
؟ : چشم
(سه روز بعد)
توی این سه روز ا.ت خواب بود نامجون تمام روز و پیشش بود و مراقبش بود به ا.ت خیره شده بود این چن روز از ناله های ا.ت خواب نداشت.خدا میدونست چند بار تا الان ارام بخش زده و باز شدن چشای ا.ت سریع بالا سرش رفت
نامجون: ا.ت..
#bts
#بی_تی_اس
#نامجون
#جیمین
#تهیونگ
#جونگکوک
#یونگی
#سناریو
#وانشات
#تک_پارتی
#فن_فیک
۵.۷k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.