قسمت یازدهم مسابقه رمان از دیار حبیب

🔰اینجا کجاست که حسین(علیهالسلام) دستور توقف داده است؟!


⏺زنـان در کجـاوه میماننـد اما مردان یکی یکی از اسب فرود می‌آینـد و کنجکاو و متحیر اما متین و مؤدب به کاروان‌سالار نزدیک میشونـد. امام فرمان میدهـدکه پرچمها را بیاورنـد؛ او میخواهـد سـپاه کوچک خویش را پیش از رسـیدن به کربلا سازماندهی
کنـد. دوازده علم براي دوازده علمـدار. پرچم‌ها، بیدرنگ از پشت و پهلوي اسب باز میشونـد و در زمین پیش روي امام قرار میگیرنـد. امام آرام خم میشود، یکی یکی پرچم‌ها را بر میدارد، میگشایـد و به دست سـرداران میسـپارد. یازده پرچم از دسـت امام به دست یازده سردار منتقل میشود و یک پرچم همچنان روي زمین میماند. امام تأمل میکند.سکوت بر سر سپاه کوچک امـام سـایه می‌افکنـد. از هیـچ جاي کاروان صـدایی بر نمیخیزد. حتی اسـبها تنـدیس‌وار بر جاي خود میخکوب میشونـد. اما در درون یاران غوغا و ولوله‌ای برپاست. این پرچم آخري از آن کیست؟حتی نفسـها ایسـتاده‌اند، اما نگاه‌ها میان صـفاي چشم و مروه
دسـت امـام، سـعی میکننـد.چرا امـام ایسـتاده اسـت؟ چرا دسـت امـام حرکت نمیکنـد؟چرا این علم آخر را به دست اهلش نمی‌سپارد؟ به چه می‌اندیشـد امام؟ چه بایـد بکننـد دیگران! آیا امام منتظر داوطلبی است؟ یکی دل‌ را به دریا میزنـد، پیش می‌آیـد و میگوید: امام! بر من منت بگذارید و این پرچم آخر را به دست من بسپارید. امام مهربان نگاهش میکند و میگوید:صاحب این
پرچم خواهـدآمـد، صـبرکنیـد.حیرت بر دل مردان کـاروان،چنـگ میزنـد. کیست صـاحب این پرچم که خواهـد آمـد؟ ازکجا خواهـدآمـد؟ از بیرون یا از میان همین جمع؟ از بیرون که در این بیابان برهوت کسـی نخواهـد آمـد. پس شاید داوطلبی دیگر باید قدم پیش بگذارد. شاید تقاضایی دیگر به اجابت بنشـیند. فرزند رسول‌الله! این افتخار را به من عطا کنید. اي عزیز پیامبر! بر من منت
بگذاریـد. آقاي من! مرا انتخاب کنید. مولا!رخصت دهید...
امام با نگاه، دست محبتی بر سـر همه داوطلبان میکشد و همچنان آرام
پاسـخ میدهـد:صبر کنید عزیزان!

ادامه در پست بعد
دیدگاه ها (۱)

قسمت دوازدهم مسابقه رمان از دیار حبیب

قسمت سیزدهم مسابقه رمان از دیار حبیب

قسمت دهم رمان از دیار حبیب

قسمت نهم رمان از دیار حبیب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط