تک پارتی نامجون وقتی از تیمارستان فرار کردی
اینجا خیلی سرده بی روحه اینجارو دوست ندارم هروز دست و پامو میبنده و بهم میخنده اون روانیه ولی بهم میگه دوست دارم هی تکرار میکنه نامجون واقعا روانیه همش فکر میکردم از دستش خلاص شدم ولی اشتباه میکردم هروز زندگیم با این جمله شروع میشد من دوست دارم یه دروغ کامل بود هه اما یه روز نامجون بهم گفت میخواد ببرتم سفر اما منو برد به یه خونه بزرگ وقتی رفتیم تو یه باغچه بزرگ داشت و فکر کنم حدود 5 طبقه بود وارد ساختمان شدم رفتم سمت پذیرش و گفتم اینجا کجاست? بهم جواب داد تیمارستان بهش گفتم منو ایشون اورده اینجا منظورش چیه به جایی که اشاره کردم نگاه کرد اما گفت : اینجاکسی نیست
گفتم : اما ایناهاش یه پسر قد بلند و خوش قیافه اسمشم نامجونه وقتی اسمش رو گفتم چشماش اندازه گردو شد و بعد یه دکمه قرمز فشار داد اون دکمه باعث بدبختی من شد و چند نفر منو گرفتن و تو یه اتاق حبسم کردن فرداش از یه پرستار شنیدم : این دختره ا.ت روانیه نامجون همون پسره نیست که خودکشی کرده همون که میگن چون دوست دخترش ترکش کرده دست به خودکشی زده تازه یه روانپزشک اعلام کرد که که اون پسر روانی بوده و از تیمارستان فرار کرده و وقتی اومده پیش دوست دخترش اونو تو یه اتاق حبس کرده و دختره یه هفته بدون اب و غذا بوده ولی پسره دیگه مرده بود شاید اون دختر روانی که تو این اتاقه همون دختره..........
گفتم : اما ایناهاش یه پسر قد بلند و خوش قیافه اسمشم نامجونه وقتی اسمش رو گفتم چشماش اندازه گردو شد و بعد یه دکمه قرمز فشار داد اون دکمه باعث بدبختی من شد و چند نفر منو گرفتن و تو یه اتاق حبسم کردن فرداش از یه پرستار شنیدم : این دختره ا.ت روانیه نامجون همون پسره نیست که خودکشی کرده همون که میگن چون دوست دخترش ترکش کرده دست به خودکشی زده تازه یه روانپزشک اعلام کرد که که اون پسر روانی بوده و از تیمارستان فرار کرده و وقتی اومده پیش دوست دخترش اونو تو یه اتاق حبس کرده و دختره یه هفته بدون اب و غذا بوده ولی پسره دیگه مرده بود شاید اون دختر روانی که تو این اتاقه همون دختره..........
۷.۸k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.