چند پارتی تهیونگ

چند پارتی تهیونگ
وقتی بازیگری و باید سر صحنه...
part²
«پیج فیک: @love.story »
خیلی خب...فکر نکنم زیاد هم سخت باشه..من از پسش برمیام...امیدوارم تهیونگ این قسمتو نبینه...وگرنه خودم رو قسمت قسمت میکنه
به صحنه رفت روی صندلی نشست و دیالوگی که حفظ کرده بود رو زبون اورد
چیزی به اومدن اون نمونده...
چشمهاش با پارچه ای قرمز پوشیده شد
_خوشحالم که اینجایی لیدی
صداش اشنا بود...خیلی اشنا
اما باید طبیعی رفتار میکرد پس بی اهمیت فقط نقشش رو بازی کرد
اما بدون دیدن شما اینجا بودنم فایده نداره!
با گرفته شدن دستاش از روی صندلی بلند شد و با همراهی اون مرد به پیست رقص رفت
_به من افتخار رقص میدید بانو؟
البته...!
دقیقه ها رقصیدند تا هنگامی که موسیقی به پایان رسید
و وقت صحنه ی نهایی رسید!
بوسه...!
خودش رو به دست مرد سپرد..درحالی که اون باید برای بوسه پیش قدم میشد
مرد اروم و خیس لب های مینجی رو به اسارت دراورده بود و اهسته پارچه رو از روی چشمهای زیبای مینجی دور میکرد
مینجی چشمهاش رو بعد از بوسه ی نسبتا طولانی باز کرد
چـ...چطور امکان داره؟ تـ..تهیونگ؟
_هیچکس جز من حق بوسیدن تو رو نداره...لاو!


حمایت؟
کامنت و لایک و فالو یادت نره بیب♡