part◇²³
چشمان خمار تو
این پارت نیاز به جنبه بالا داره اگه رو بایستون حساسید این پارتو نخونید
راوی :درو قفل کردو کلیدشو گذاشت توی جیبش.
ا/ت: ارباب حالتون خوبه؟
یونگی: خیلی خوبم
راوی: ا/ت یه نفس عمیق کشید و گفت
ا/ت: با من کاری داشتید؟
راوی: یونگیدستشو روی گونه ا/ت کشید و اونو نوازش کرد و گفت:
یونگی: میخواستم بگم که حتی اگه منو دوست نداری برام مهم نیست مهم اینکه من تورو دوست دارم.
ا/ت: یعنی چی[با صدای ترسیده]
یونگی: یعنی اینکه میخوام مال خودم کنمت
راوی: یونگی ا/تو چسبوند به دیوار و لباشو گذاشت روی لبای ا/ت و اونو میبوسید ا/ت سیع داشت که خودشو از یونگی جدا کنه اما یونگی حتی یک میلی مترم اون ور تر نمیرفت. یونگی دستشو کشید روی بدن ا/ت و در جا لباسای اونو در آورد و بغلش کرد و انداختتش روی تخت و بعد لباس خودشم در آورد. ا/ت کم مونده بود که گریش بگیره چشماش پر شده بود که تو همون لحظه درد بدی رو حس کرد و جیغ زد وَ همون موقع اشکاش سرازیر شدن.
اتاق پر شده بود از صدای ناله های ا/ت و به یونگی التماس میکرد که ولش کنه اما یونگی انگار که صداشو نمیشنید.
ا/ت دیگه کم کم داشت بی جون میشد و همین جوری مثل آبشار گریه میکرد و با صدای خیلی آروم گفت خواهش میکنم ولم کن .
یونگی که دید ا/ت از حال رفته کنار ا/ت دراز کشید و پتو رو انداخت روی خودشو و ا/ت و ا/تو محکم بغل کرد و خوابید .
فردا صبح.....
ا/ت ویو: صبح که بیدار شدم زیر دلم خیلی درد میکرد از شدت درد نمیتونستم تکون بخورم بخاطر همین زدم زیر گریه و دستمو گذاشتم روی دلم.
راوی: یونگی با صدای گریه ا/ت از خواب بیدار شد و دید که ا/ت داره گریه میکنه ، نشست روی تخت و ا/تو گرفت بغلش و اشکای روی صورت ا/تو پاک کرد و گفت:
یونگی: گریه نکن خواهش میکنم
راوی: بعد ا/تو بغل کرد و رفت سمت حموم ، وانو با آب گرم پر کرد و ا/تو گذاشت توی وان و دستشو آروم میکشید روی دل ا/ت و همزمان با اون دستش موهاشو نوازش میکرد، ا/ت روشو گرفته بود اونور تا با یونگی چشم تو چشم نشه که خوابش برد.
یونگی که دید ا/ت خوابش برده اونو از تو وان آورد بیرون و اورد توی اتاق و گذاشتتش روی تخت و از تو کمد یه دست از لباسای خودشو در آورد و برد تن ا/ت کرد و خودشم حاظر شد که بره سرکار پتو رو روی ا/ت کشید لپشو بوس کرد و از اتاق رفت بیرون و درو پشت سرش قفل کرد.
یونگی: اجوما
اجوما: بله
یونگی: این کلید اتاق منه ا/ت اونجاست حتی اگه در زد درو باز نکن باشه
اجوما: باشه
یونگی: خدافظ من میرم شرکت
اجوما: خدافظ
•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎
این پارت نیاز به جنبه بالا داره اگه رو بایستون حساسید این پارتو نخونید
راوی :درو قفل کردو کلیدشو گذاشت توی جیبش.
ا/ت: ارباب حالتون خوبه؟
یونگی: خیلی خوبم
راوی: ا/ت یه نفس عمیق کشید و گفت
ا/ت: با من کاری داشتید؟
راوی: یونگیدستشو روی گونه ا/ت کشید و اونو نوازش کرد و گفت:
یونگی: میخواستم بگم که حتی اگه منو دوست نداری برام مهم نیست مهم اینکه من تورو دوست دارم.
ا/ت: یعنی چی[با صدای ترسیده]
یونگی: یعنی اینکه میخوام مال خودم کنمت
راوی: یونگی ا/تو چسبوند به دیوار و لباشو گذاشت روی لبای ا/ت و اونو میبوسید ا/ت سیع داشت که خودشو از یونگی جدا کنه اما یونگی حتی یک میلی مترم اون ور تر نمیرفت. یونگی دستشو کشید روی بدن ا/ت و در جا لباسای اونو در آورد و بغلش کرد و انداختتش روی تخت و بعد لباس خودشم در آورد. ا/ت کم مونده بود که گریش بگیره چشماش پر شده بود که تو همون لحظه درد بدی رو حس کرد و جیغ زد وَ همون موقع اشکاش سرازیر شدن.
اتاق پر شده بود از صدای ناله های ا/ت و به یونگی التماس میکرد که ولش کنه اما یونگی انگار که صداشو نمیشنید.
ا/ت دیگه کم کم داشت بی جون میشد و همین جوری مثل آبشار گریه میکرد و با صدای خیلی آروم گفت خواهش میکنم ولم کن .
یونگی که دید ا/ت از حال رفته کنار ا/ت دراز کشید و پتو رو انداخت روی خودشو و ا/ت و ا/تو محکم بغل کرد و خوابید .
فردا صبح.....
ا/ت ویو: صبح که بیدار شدم زیر دلم خیلی درد میکرد از شدت درد نمیتونستم تکون بخورم بخاطر همین زدم زیر گریه و دستمو گذاشتم روی دلم.
راوی: یونگی با صدای گریه ا/ت از خواب بیدار شد و دید که ا/ت داره گریه میکنه ، نشست روی تخت و ا/تو گرفت بغلش و اشکای روی صورت ا/تو پاک کرد و گفت:
یونگی: گریه نکن خواهش میکنم
راوی: بعد ا/تو بغل کرد و رفت سمت حموم ، وانو با آب گرم پر کرد و ا/تو گذاشت توی وان و دستشو آروم میکشید روی دل ا/ت و همزمان با اون دستش موهاشو نوازش میکرد، ا/ت روشو گرفته بود اونور تا با یونگی چشم تو چشم نشه که خوابش برد.
یونگی که دید ا/ت خوابش برده اونو از تو وان آورد بیرون و اورد توی اتاق و گذاشتتش روی تخت و از تو کمد یه دست از لباسای خودشو در آورد و برد تن ا/ت کرد و خودشم حاظر شد که بره سرکار پتو رو روی ا/ت کشید لپشو بوس کرد و از اتاق رفت بیرون و درو پشت سرش قفل کرد.
یونگی: اجوما
اجوما: بله
یونگی: این کلید اتاق منه ا/ت اونجاست حتی اگه در زد درو باز نکن باشه
اجوما: باشه
یونگی: خدافظ من میرم شرکت
اجوما: خدافظ
•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎
۲۰۵.۹k
۰۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.