۴
پارت ۴
ات: بله
کوک : جونگکوکم
ته : هی سویون !
سویون : بله
ته : غذا خوردی بیا کارت دارم
سویون : اوکی
ات : چیکارش داری راستی اسم تو چیه ؟؟
ته : تهیونگ
ات : اها
ات ویو :
واییییییییییی یکی از یکی جذاب تر دارم ج...ر میخورم ( الهی بمیرم برات )
فلش بک به بعد غذا :
ات ویو :
سویون با تهیونگ رفتن پایین تو اتاق کار من موندم و جونگکوک
ات : ام جونگکوک کوک : ات ( همزمان گفتن )
کوک : بله میتونی منو کوک یا کوکی صدا کنی !!
ات : مثلا مافیای ها
کوک : دوس داری جوری که با مردم رفتار میکنم باهات رفتار کنم ( ترسناک )
ات: اصلا
کوک : خب کاری داشتی ؟؟
ات : نه تو بگو بعد میگم !
کوک : بیا بیشتر آشنا شیم چطوره
ات : اوکی
کوک : غذای مورد علاقت ؟
ات : ( غذای مورد علاقتون چیه ؟؟ )
کوک : رنگ ؟
ات : ( رنگ مورد علاقتون حالا بنده مشکی )
و .........
.
.
سویون : خب بگو ؟؟
ته : راجب خواهرته !
سویون : ات ؟
ته : آره راستش من همین آمروز یه حسی بهش پیدا کردم
سویون : خب ؟؟
ته : دوسش دارم
سویون : واقعا ؟
ته : آره
سویون : ولی ات دوس پسر داره !
ته : چی ؟؟؟! کیه ؟؟
سویون : من ... من همه کسشم ( دوستان رو ک اُ بزارید 🤣) و کسی هم حق نداره بهش نزدیک شه ... ( پاشد رفت )
.
.
ات : سویوننن چرا عصبی ای ؟؟
سویون : خوبم میگم دیگه بریم سرم درد میکنه!
ات : اوکی ... خدافظی
کوک و ته : خدافظ
کوک : راستی ات وقتت آزاد بود بگو ( الان اینجا سویون تو خونه نیست رفته حیاط )
ات : باشه
. فلش بک به چند روز بعد :
ات ویو :
واییییییییییی بهش پیام بدم یا نه ؟؟
چی بگم ؟؟
هوفففف
ات : ( جیغ )
ات : ات جرئتتو جمع کن پیام بدهههههه هیچی نمیشه
کوک ویو :
الان یه هفته هست گذشته منو و ات تلفنی حرف میزنیم و باهم آشنا شدیم حسم داره بهش بیشتر میشه ....
منتظر بودم راجب قرارمون بهم پیام بده که کجا باشه
عاییش پیام داد
مکالمه :
+ سلام جونگکوک من امروز کلا وقتم آزاده!
_ باشه پس بیا به این کافه ******* میبینمت
+ مرسی خدافظ
هییییی پسر امروز باید بهش بگی !
برم آماده شم
ات ویو :
رفتم دوش گرفتم اومدم موهامو بالا بستم ( فک کنم بهش میگن سامورایی درسته ؟ )
یه شلوار بگ زغالی پوشیدم با یه کراپ تاپ ابی
یه عطر ملایم زدم و آرایش لایت راه افتادم
کوک ویو :
منتظر ات بودم که صدای باز و بسته شدن در اومد
سرمو آوردم بالا ..........
شرط ۲۸ لایک
ات: بله
کوک : جونگکوکم
ته : هی سویون !
سویون : بله
ته : غذا خوردی بیا کارت دارم
سویون : اوکی
ات : چیکارش داری راستی اسم تو چیه ؟؟
ته : تهیونگ
ات : اها
ات ویو :
واییییییییییی یکی از یکی جذاب تر دارم ج...ر میخورم ( الهی بمیرم برات )
فلش بک به بعد غذا :
ات ویو :
سویون با تهیونگ رفتن پایین تو اتاق کار من موندم و جونگکوک
ات : ام جونگکوک کوک : ات ( همزمان گفتن )
کوک : بله میتونی منو کوک یا کوکی صدا کنی !!
ات : مثلا مافیای ها
کوک : دوس داری جوری که با مردم رفتار میکنم باهات رفتار کنم ( ترسناک )
ات: اصلا
کوک : خب کاری داشتی ؟؟
ات : نه تو بگو بعد میگم !
کوک : بیا بیشتر آشنا شیم چطوره
ات : اوکی
کوک : غذای مورد علاقت ؟
ات : ( غذای مورد علاقتون چیه ؟؟ )
کوک : رنگ ؟
ات : ( رنگ مورد علاقتون حالا بنده مشکی )
و .........
.
.
سویون : خب بگو ؟؟
ته : راجب خواهرته !
سویون : ات ؟
ته : آره راستش من همین آمروز یه حسی بهش پیدا کردم
سویون : خب ؟؟
ته : دوسش دارم
سویون : واقعا ؟
ته : آره
سویون : ولی ات دوس پسر داره !
ته : چی ؟؟؟! کیه ؟؟
سویون : من ... من همه کسشم ( دوستان رو ک اُ بزارید 🤣) و کسی هم حق نداره بهش نزدیک شه ... ( پاشد رفت )
.
.
ات : سویوننن چرا عصبی ای ؟؟
سویون : خوبم میگم دیگه بریم سرم درد میکنه!
ات : اوکی ... خدافظی
کوک و ته : خدافظ
کوک : راستی ات وقتت آزاد بود بگو ( الان اینجا سویون تو خونه نیست رفته حیاط )
ات : باشه
. فلش بک به چند روز بعد :
ات ویو :
واییییییییییی بهش پیام بدم یا نه ؟؟
چی بگم ؟؟
هوفففف
ات : ( جیغ )
ات : ات جرئتتو جمع کن پیام بدهههههه هیچی نمیشه
کوک ویو :
الان یه هفته هست گذشته منو و ات تلفنی حرف میزنیم و باهم آشنا شدیم حسم داره بهش بیشتر میشه ....
منتظر بودم راجب قرارمون بهم پیام بده که کجا باشه
عاییش پیام داد
مکالمه :
+ سلام جونگکوک من امروز کلا وقتم آزاده!
_ باشه پس بیا به این کافه ******* میبینمت
+ مرسی خدافظ
هییییی پسر امروز باید بهش بگی !
برم آماده شم
ات ویو :
رفتم دوش گرفتم اومدم موهامو بالا بستم ( فک کنم بهش میگن سامورایی درسته ؟ )
یه شلوار بگ زغالی پوشیدم با یه کراپ تاپ ابی
یه عطر ملایم زدم و آرایش لایت راه افتادم
کوک ویو :
منتظر ات بودم که صدای باز و بسته شدن در اومد
سرمو آوردم بالا ..........
شرط ۲۸ لایک
۱۶.۵k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.