𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۲ پارت ۲۸
خلاصهخونمو خیلی کیوت و شیک کردم و همه چیزو مرتب کردم
(سه ماه بعد)
تابستون تموم شد و مدرسه شروع شده بود امروز اولین روزش بود
توی اون سه ما برگشتم ایران پروندمو گرفتم و یه جورایی یک ماه اونجا بودم
هیچ جا در نشدم که هیچ کس نفهمه حتی به رادوین هم چیزی نگفتم بعد از یک ماه با گربم جسینا در شدم اومدم کره
تمام مدارک لازم برای مدرسه رو جور کردم و ثبت نامم تکمیل شد و حالا فردا قراره که برم و با دوستای جدید و اونم کره ای اشنا بشم
...........
_جسیناااااا مامانی کجایی بیا بیرون غذاتو بخور
یهو دیدم از زیر مبل صدای میو میو میاد
رفتم دیدم اون زیر خوابیده وا اون تخت گرم و نرمشو ول کرده رفته زیر مبل؟
_جسینا مامان بیا بیرون اون زیر خفه میشی
یکم بعد دیدم اومد بیرون ولی بی حوصله بود
خیلی باد کرده بود شکمش گنده شده بود
_من که بهت غدا ندادم چرا انقد گنده شدی
بی حوصله بود بهم محل نمیزاشت یه هفتس که اینجوری شده ای بابا
ساعت رو نگاه کردم ساعت ۵ عصر بود
رفتم لباس پوشیدم جسینا رو بغل کردم و در شدم بیرون از خونه
تاکسی گرفتم و رفتیم دامپزشکی
نوبتمون شد رفتم داخل
_سلام بفرمایین
_سلام اقای دکتر گربم یک هفتس که حالش خوب نیست غذا نمیخوره همش میخوابه شکمش هم خیلی گنده شده با اینکه هیچی نمیخوره
_خانم شما با گربتون زندگی میکنین بعد نفهمیدین دلیل تین کاراش به این خاطره که بارداره؟
_نه......ب.ببخشید بارداره؟ولی من گربه ی نر توی خونم ندارم حتی تا امروز فکر میکردم که پسر باشه
_وای خدایا باورم نمیشه میشه گربه رو بدین به من؟
_ب.بله بفرمایین
گربه رو بغل کرد و برد گذاشت رو یک تخت
جسینا اولش میترسید اما من ارومش کردم
دکتر سونوگرافیش کرد و اینکه بارداره رو ثابت کرد
۲ تا بچه داخل شکمش بود
_ببخشید یه سوال داشتم
_بفرمایین
_معمولا گربه ها ۵ تا تا ۱۰ تا بچه بدنیا میارن چرا این فقط دو تا داره؟
_دو تا و یکیش هم ممکنه سالم نباشه
_چیی🥲
_بله امکان مردن یکیش زیاده انا اون یکی سالمه و اینک این نوع نژاد ها معمولا خیلی کم بچه میزاین و اینکه بچه هاشون حدودا یک ماهشونه و اینکه گربه ها توی دو ماهگی زایمان میکنن
_هوم🥲🥺🥺🥺وای ینی زایمانش نزدیکه؟
_بله نزدیکه چجوری شما متوجه ی این نشدین؟تغدیش توی این چند ماه چطور بوده؟
_خوب بوده ولی این اواخر انگار یکم بی اشتها شده
_من دارو اشتها اوردم میدم حتما داخل ابی که میخوره حل کنین
_چشم ممنون خدانگهدار
_در ضمن ازش به خوبی توی این یک ماه مراقبت کنین
_حتما خدانگهدار
از مطب در شدم و تاکسی گرفتم که بریم خوننه
_باورم نمیشه جسینا تو حامله بودی؟ولی اخه چجوری؟جایی نرفتی که
یهو یادم اومد با جسینا که رفته بودیم خونه ی همسابه که یک دختر داشتن اونا یک گربه داشتن یهو اینا غیبشون زد
_ای شیطون.....
(سه ماه بعد)
تابستون تموم شد و مدرسه شروع شده بود امروز اولین روزش بود
توی اون سه ما برگشتم ایران پروندمو گرفتم و یه جورایی یک ماه اونجا بودم
هیچ جا در نشدم که هیچ کس نفهمه حتی به رادوین هم چیزی نگفتم بعد از یک ماه با گربم جسینا در شدم اومدم کره
تمام مدارک لازم برای مدرسه رو جور کردم و ثبت نامم تکمیل شد و حالا فردا قراره که برم و با دوستای جدید و اونم کره ای اشنا بشم
...........
_جسیناااااا مامانی کجایی بیا بیرون غذاتو بخور
یهو دیدم از زیر مبل صدای میو میو میاد
رفتم دیدم اون زیر خوابیده وا اون تخت گرم و نرمشو ول کرده رفته زیر مبل؟
_جسینا مامان بیا بیرون اون زیر خفه میشی
یکم بعد دیدم اومد بیرون ولی بی حوصله بود
خیلی باد کرده بود شکمش گنده شده بود
_من که بهت غدا ندادم چرا انقد گنده شدی
بی حوصله بود بهم محل نمیزاشت یه هفتس که اینجوری شده ای بابا
ساعت رو نگاه کردم ساعت ۵ عصر بود
رفتم لباس پوشیدم جسینا رو بغل کردم و در شدم بیرون از خونه
تاکسی گرفتم و رفتیم دامپزشکی
نوبتمون شد رفتم داخل
_سلام بفرمایین
_سلام اقای دکتر گربم یک هفتس که حالش خوب نیست غذا نمیخوره همش میخوابه شکمش هم خیلی گنده شده با اینکه هیچی نمیخوره
_خانم شما با گربتون زندگی میکنین بعد نفهمیدین دلیل تین کاراش به این خاطره که بارداره؟
_نه......ب.ببخشید بارداره؟ولی من گربه ی نر توی خونم ندارم حتی تا امروز فکر میکردم که پسر باشه
_وای خدایا باورم نمیشه میشه گربه رو بدین به من؟
_ب.بله بفرمایین
گربه رو بغل کرد و برد گذاشت رو یک تخت
جسینا اولش میترسید اما من ارومش کردم
دکتر سونوگرافیش کرد و اینکه بارداره رو ثابت کرد
۲ تا بچه داخل شکمش بود
_ببخشید یه سوال داشتم
_بفرمایین
_معمولا گربه ها ۵ تا تا ۱۰ تا بچه بدنیا میارن چرا این فقط دو تا داره؟
_دو تا و یکیش هم ممکنه سالم نباشه
_چیی🥲
_بله امکان مردن یکیش زیاده انا اون یکی سالمه و اینک این نوع نژاد ها معمولا خیلی کم بچه میزاین و اینکه بچه هاشون حدودا یک ماهشونه و اینکه گربه ها توی دو ماهگی زایمان میکنن
_هوم🥲🥺🥺🥺وای ینی زایمانش نزدیکه؟
_بله نزدیکه چجوری شما متوجه ی این نشدین؟تغدیش توی این چند ماه چطور بوده؟
_خوب بوده ولی این اواخر انگار یکم بی اشتها شده
_من دارو اشتها اوردم میدم حتما داخل ابی که میخوره حل کنین
_چشم ممنون خدانگهدار
_در ضمن ازش به خوبی توی این یک ماه مراقبت کنین
_حتما خدانگهدار
از مطب در شدم و تاکسی گرفتم که بریم خوننه
_باورم نمیشه جسینا تو حامله بودی؟ولی اخه چجوری؟جایی نرفتی که
یهو یادم اومد با جسینا که رفته بودیم خونه ی همسابه که یک دختر داشتن اونا یک گربه داشتن یهو اینا غیبشون زد
_ای شیطون.....
۹.۵k
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.