وانشات از شوگا🐱🍯
از دیشب که تو رو از تولد دوستت اورد خونه و توی راه کلی با هم دعوا کردین هیچی نخورده بودی..... شوگا بشدت روی تو حساس بود و خب تو اینو کاملا درک میکردی... حتی به خاطر وجود یه پسر توی مهمونی بود که با هم دعوا کرده بودید... خودتی زده بودی به خواب که صدای در اومد.... چشم هاتو به هم فشردی و رفتی زیر پتو.... اومد و کنارت روی تخت نشست...
شوگا « میدونم بیداری... پاشو غذا بخور...
ا. ت«سکوت کرده بودی و خودتو به خواب زده بودی
شوگا « با کی داری لج میکنی؟ از دیشب تا حالا هیچی نخوردی..مریض میشی...پاشو بیا غذاتو بخور
ا.ت «......
شوگا توی یه حرکت ا.ت رو براید استایل بغل کرد و بردش بیرون از اتاق
ا.ت «هعییییی بزارم زمین...گرسنه نیستم
شوگا « پس بیدار بودی
ا.ت « اره...اصلا باهات قهرم پیشی بد...
شوگا « تو بیا غذاتو بخور دارم برات بیبی شیطون
ا.ت « از اونجایی که الان توی خونه بودیم و زورم به شوگا نمیرسید به حرفش گوش کردم و تا میز رو چید چاپستیکم رو برداشتم و با ذوق و شوق غذا رو خوردم
شوگا « دیدی از گشنگی داشتی میمردی 눈_눈
ا.ت « مگه خودت نگفتی غذا بخور...
شوگا « خیلی خب بخور بعدا به خدمتت میرسم....
ا.ت « هان؟
شوگا « دو تا خطا کردی...یک: باهام قهر کردی...دو: به خودت صدمه زدی..
ا.ت « یاععععع...مین یونگی من از خونه میرم
شوگا « میتونی؟
ا.ت « مگه تو امشب تمرین نداری....دیرت میشه..برو
شوگا « نخیر با نامجون هماهنگ کردم قراره یه بیبی شیطون رو تنبیه کنم...
ا.ت« یونگییییی( با قیافه کیوت)
با خودم گفتم اگه همین جور بشینم و کاری نکنم بدبختم میکنه...پس لیوان آب کنارم رو برداشتم و پاشیدم رو صورتش...
ا.ت « الفراررررررر
شوگا « میکشمت ا.ت..... دعا کن نگیرمت...
همین جور که کل خونه رو دنبالم میکرد و منم هر چی بالشت و کوسن دستم بود پرتش میکردم...صدای زنگ در اومد....
ا.ت « منتظر کسی بودی؟
شوگا « نه.....صبر کن برم ببینم کیه..
ا.ت « در رو که باز کرد بقیه اعضا رو دیدم.....از اونجایی که جیهوپ همیشه طرف منو میگرفت و تنها کسی بود که از پس شوگا بر میومد...رفتم و پشت سرش قایم شدم.....
ا.ت « هیونگگگگگگ...منو از دست این پیشی خشمگین نجات بده
نامجون « چیزه ما اومدیم بهت سر بزنیم....اما چی شده....باز چیکار کردی شوگا؟
شوگا « این خانم لیوان آب رو پاشید رو صورتم باید تلافی کنم
کوک « ای ول ا.ت
ا.ت « مخلصیم بانی
راوی « همین جور که ا.ت با مکنه لاین درگیر گفت و گو بود شوگا با اشاره نامجون و جین و جیهوپ رو اورد کنار و آب پاشید روی ا.ت....اما ا.ت لحظه آخر جا خالی داد و آب ریخت رو سر جیمین....
جیمین « یاععععع...اینجوریه...
راوی « و خب این داستان همین جور ادامه پیدا کرد تا همشون عین موش آب کشیده وسط پذیرایی ولو شدن.....
جین « فقط کافیه سرما بخورین....نصفتون میکنم....
شوگا « میدونم بیداری... پاشو غذا بخور...
ا. ت«سکوت کرده بودی و خودتو به خواب زده بودی
شوگا « با کی داری لج میکنی؟ از دیشب تا حالا هیچی نخوردی..مریض میشی...پاشو بیا غذاتو بخور
ا.ت «......
شوگا توی یه حرکت ا.ت رو براید استایل بغل کرد و بردش بیرون از اتاق
ا.ت «هعییییی بزارم زمین...گرسنه نیستم
شوگا « پس بیدار بودی
ا.ت « اره...اصلا باهات قهرم پیشی بد...
شوگا « تو بیا غذاتو بخور دارم برات بیبی شیطون
ا.ت « از اونجایی که الان توی خونه بودیم و زورم به شوگا نمیرسید به حرفش گوش کردم و تا میز رو چید چاپستیکم رو برداشتم و با ذوق و شوق غذا رو خوردم
شوگا « دیدی از گشنگی داشتی میمردی 눈_눈
ا.ت « مگه خودت نگفتی غذا بخور...
شوگا « خیلی خب بخور بعدا به خدمتت میرسم....
ا.ت « هان؟
شوگا « دو تا خطا کردی...یک: باهام قهر کردی...دو: به خودت صدمه زدی..
ا.ت « یاععععع...مین یونگی من از خونه میرم
شوگا « میتونی؟
ا.ت « مگه تو امشب تمرین نداری....دیرت میشه..برو
شوگا « نخیر با نامجون هماهنگ کردم قراره یه بیبی شیطون رو تنبیه کنم...
ا.ت« یونگییییی( با قیافه کیوت)
با خودم گفتم اگه همین جور بشینم و کاری نکنم بدبختم میکنه...پس لیوان آب کنارم رو برداشتم و پاشیدم رو صورتش...
ا.ت « الفراررررررر
شوگا « میکشمت ا.ت..... دعا کن نگیرمت...
همین جور که کل خونه رو دنبالم میکرد و منم هر چی بالشت و کوسن دستم بود پرتش میکردم...صدای زنگ در اومد....
ا.ت « منتظر کسی بودی؟
شوگا « نه.....صبر کن برم ببینم کیه..
ا.ت « در رو که باز کرد بقیه اعضا رو دیدم.....از اونجایی که جیهوپ همیشه طرف منو میگرفت و تنها کسی بود که از پس شوگا بر میومد...رفتم و پشت سرش قایم شدم.....
ا.ت « هیونگگگگگگ...منو از دست این پیشی خشمگین نجات بده
نامجون « چیزه ما اومدیم بهت سر بزنیم....اما چی شده....باز چیکار کردی شوگا؟
شوگا « این خانم لیوان آب رو پاشید رو صورتم باید تلافی کنم
کوک « ای ول ا.ت
ا.ت « مخلصیم بانی
راوی « همین جور که ا.ت با مکنه لاین درگیر گفت و گو بود شوگا با اشاره نامجون و جین و جیهوپ رو اورد کنار و آب پاشید روی ا.ت....اما ا.ت لحظه آخر جا خالی داد و آب ریخت رو سر جیمین....
جیمین « یاععععع...اینجوریه...
راوی « و خب این داستان همین جور ادامه پیدا کرد تا همشون عین موش آب کشیده وسط پذیرایی ولو شدن.....
جین « فقط کافیه سرما بخورین....نصفتون میکنم....
۱۰۹.۲k
۱۶ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.