p5
¢ خب بچه ها برای پروژتون باید به تیم های دو نفره تقسیم شید .
به حرف های استاد توجهی نمیکنم و کتاب دفترم را درون کیفم میگذارم که با شنیدن حرفی از استاد زبونم بند میآید .
¢ مین یونگی و یون آنا ، برای پروژه روی قسمت معبد ها کار می کنید .
از خوشحالی زیاد نفسم حبس میشود . از ته قلبم از استاد ممنون بودم . رو به آنا میکنم که داشت وسایلش را جمع میکرد .
- بعد از ظهر بیا خونه ی ما ، اونجا پروژه رو انجام میدم . فقط اگه میشه شمارت رو بهم بده که آدرس رو برات بفرستم .
سرش را تکان میدهد و روی تکه کاغذی شماره اش را مینویسد و به دستم میدهد . حتی شماره اش هم برایم قشنگ بود .
: باشه حتما ، ازت ممنونم .
به عنوان احترام خم میشود که متقابلا همان کار را انجام میدهم .
من اشتباه کردم . من قرار بود هیچوقت عاشق نشم ، ولی شدم . او قطعا زیبا ترین و بی نقص ترین اشتباه من بود ، که اگر حتی به گذشته برمیگشتم ، قطعا دوباره او را تکرار میکردم !.
دوست داشتن او در من تموم نمیشد ! تنها ... از ثانیه ای به ثانیه ای دیگر منتقل میشه ؛ بیشتر و تپنده تر !
°°°°
توی آینه باز به خودم نگاه میکنم و دستی به موهایم میکشم . پیراهنم رو صاف میکنم . کم کم باید می اومد! نگاهی به اتاقم میکنم ، کاملا مرتب بود .
نفس عمیقی میکشم . دست هام میلرزید ، کمی استرس داشتم .
من هیچوقت برای کسی اینگونه نبودم و اگر قرار است از این پس اینگونه باشم ، میخواهم فقط برای او باشم !
کمی از عطر گرون قیمتی که چند سال پیش پدرم به عنوان کادو تولد بهم داده بود ، به لباسم میزنم . با کلافگی ای که نمیشد پنهانش کنم ، چشمانم را میچرخانم . نفس عمیقی میکشم که در گلویم سنگینی میکرد .
گذشته ها گذشته ولی همون گذشته ها بعضا تائتیرات زیادی روی حال و ایندمون میزاره .
خودم را روی تخت پرت میکنم و به سقف خیره میشوم . لبخندی میزنم و از ذوق سرم را توی بالشت فرو میبرم . من بالاخره باهاش دوست شدم و اون قراره بیاد خونم !
لحضه ای مکث میکنم . تا الان فقط یک چیز متوجه شدم . عاشق شدن ، اینجوریه که تو به سقف نگاه میکنی ، به سقف لبخند میزنی و به دیگری فکر میکنی که ممکنه در زندگی اش لحضه ای به تو فکر نکرده باشد !
با صدای زنگ در از سر جایم بلند میشوم و دستی به موهایم میکشم .
گنج من ، نقطه ضعف من ، بهونه ی من ، دلیل ضعفم ، دلیل جونونم ، دلیل خشمم چشم قهوه ای من ، زیبای من ، همه چیز و همه کس من آمد !
لایک و کامنت فراموش نشه قشنگام 💜✨
به حرف های استاد توجهی نمیکنم و کتاب دفترم را درون کیفم میگذارم که با شنیدن حرفی از استاد زبونم بند میآید .
¢ مین یونگی و یون آنا ، برای پروژه روی قسمت معبد ها کار می کنید .
از خوشحالی زیاد نفسم حبس میشود . از ته قلبم از استاد ممنون بودم . رو به آنا میکنم که داشت وسایلش را جمع میکرد .
- بعد از ظهر بیا خونه ی ما ، اونجا پروژه رو انجام میدم . فقط اگه میشه شمارت رو بهم بده که آدرس رو برات بفرستم .
سرش را تکان میدهد و روی تکه کاغذی شماره اش را مینویسد و به دستم میدهد . حتی شماره اش هم برایم قشنگ بود .
: باشه حتما ، ازت ممنونم .
به عنوان احترام خم میشود که متقابلا همان کار را انجام میدهم .
من اشتباه کردم . من قرار بود هیچوقت عاشق نشم ، ولی شدم . او قطعا زیبا ترین و بی نقص ترین اشتباه من بود ، که اگر حتی به گذشته برمیگشتم ، قطعا دوباره او را تکرار میکردم !.
دوست داشتن او در من تموم نمیشد ! تنها ... از ثانیه ای به ثانیه ای دیگر منتقل میشه ؛ بیشتر و تپنده تر !
°°°°
توی آینه باز به خودم نگاه میکنم و دستی به موهایم میکشم . پیراهنم رو صاف میکنم . کم کم باید می اومد! نگاهی به اتاقم میکنم ، کاملا مرتب بود .
نفس عمیقی میکشم . دست هام میلرزید ، کمی استرس داشتم .
من هیچوقت برای کسی اینگونه نبودم و اگر قرار است از این پس اینگونه باشم ، میخواهم فقط برای او باشم !
کمی از عطر گرون قیمتی که چند سال پیش پدرم به عنوان کادو تولد بهم داده بود ، به لباسم میزنم . با کلافگی ای که نمیشد پنهانش کنم ، چشمانم را میچرخانم . نفس عمیقی میکشم که در گلویم سنگینی میکرد .
گذشته ها گذشته ولی همون گذشته ها بعضا تائتیرات زیادی روی حال و ایندمون میزاره .
خودم را روی تخت پرت میکنم و به سقف خیره میشوم . لبخندی میزنم و از ذوق سرم را توی بالشت فرو میبرم . من بالاخره باهاش دوست شدم و اون قراره بیاد خونم !
لحضه ای مکث میکنم . تا الان فقط یک چیز متوجه شدم . عاشق شدن ، اینجوریه که تو به سقف نگاه میکنی ، به سقف لبخند میزنی و به دیگری فکر میکنی که ممکنه در زندگی اش لحضه ای به تو فکر نکرده باشد !
با صدای زنگ در از سر جایم بلند میشوم و دستی به موهایم میکشم .
گنج من ، نقطه ضعف من ، بهونه ی من ، دلیل ضعفم ، دلیل جونونم ، دلیل خشمم چشم قهوه ای من ، زیبای من ، همه چیز و همه کس من آمد !
لایک و کامنت فراموش نشه قشنگام 💜✨
۳.۵k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.