رمان دنیای من
#رمان #دنیای_من
پارت چهل و سوم:
بعضیا وایسادع بودن و بع این بحث کشدار نگاه میکردن
یعنی ملت چع فضول شدنا
مهیار_درست صحبت کن
_اوخی بهت برخورد عمویی؟من درست صحبت میکنم بعضیا جنبع ندارن حالا نمیدونم این طبیعت توعه یا بقیع پسرا
چشمکی بهش زدم
حرف خودتو بع خودت برگردوندم
حالا بسوز بسوز
بچع ها کع اینقدر خندیدع بودن هر کدوم یع ور ولو بودن
یکی یا اشکش و پاک میکرد
یکی دلشو گرفتع بود
مهیار_ جواب کم میاری حرف تقلید میکنی؟
پس از هر پاسخ مهیار بچه ها ساکت میدگشدن جواب منو بشوگنون و بعد از هر پاسخ من میزدن زیر خندع
در جوابش گفتم
_ن عجیجم میخاسم تورو بضایعم(نع عزیزم میخاستم تو رو ضایع کنم)
منظورم از ضایع کنم این بود کع ببینم جواب توعم تقلیدی من یا نع ولی خدایی کم نیاوردم خیلی جوابا واسع دادن داشتم خاسم روخه بچع ها شاد شع کع فک کنم منظورم و نفهمید
مهیار_الان چع ربطی داشت؟
_بزرگ شی میفهمی
مهیار_لابد همسن تو بشم
خنثی بهش نگاه کردم
_ببین عززیزم مهم عقلع کع عقلع من سع برابر سن توی پیر پسر ۲۴ سالس و عقل تو ۱ سوم منع کوچولوی ۱۶ سالع نمیشع
مهیار دندون قروچع ای کرد
دیع کم اوردع بود
مهیار_جواب ابلهان خاموشی
_پس من دیع جوابت نمیدم
سوار ماشینش شدو در و محکم بع هم زد
داد زدم
_وحشــــــی
گازشو گرفت و رفت
خندیدم و سرمو تکون دادم
رفتم سمت ماشین
در رانندرو باز کردم
_ارین پیادع شو
ارین_میخای چکنی؟
_میخام برقصم د اخع بتوچع بیا پایین دیع
پیاد شد نشستم
از اون موقع کع کلیشو بهم دادع بود واقعا دوسش داشتم
مثل اریا و ارین
واقعا دوسش داشتم
_میری عقب؟
طاها_چشم
ای جونم د اخع تو چرا اینقدر اروم و مظلومی پسر؟
رفتم عقب
سقفو زدم کنار
_محیا بشین
اون سع تا عقب و ما دوتا جلو نشستیم
بچع ها رفتن
دور کع شدن پامو تا اخر زو پدال گاز فشار دادم و مثل موشک از کنار ماشیناشون گذشتم
رانندگی و بلد بودم
بنا براین از چیزی نمیترسیدم
بچع ها چسبیدع بودن بع در
غیر از مخیا کع ای پایع بود
چراغ فرمز و از دور میدیدم
بنابر این سرعتمو کم کردم
(چند ماه بعد)
نزدیکای عید بود
واقعا لحظع شماری میکردم
همش ۱۴ روز موندع بود و چهار شنبع بود
ولی خدایی هر ۱ ثانیع ای ۱۰ ثاینع میگذشت
شب بود
رفتم پیش بابا
_فردا بریم تهران؟
بابا_خو از همین کاشان میخریم دیع
_نموخام
بابا_خو باشع زود بیدار شو بریم
چ پدر پایع ای
دمش گرم
رفتم خودمو روی تخت ولو کردم
مامان_دنیا دنیا پاشو دیر شدع اگع میخای بریم یالا
مثل جت پاشدم
کلا طبیعتمع برا مدرسع باز خودشون و بکشن برا اردو و تفریح و مسافرت یع دنیا بگن من امادع جلوشون وایسادم
لباسام پوشیدم رفتم پایین
مانتوی صورتی ملیح کمرنگی شلوار مشکی شال مشکی کفش اسپرت صورتی
مامان_برو صدای اریا هم بزن
ارین رو مبل نشستع بود
رفتم اتاق اریا
میخاسم تلافی کنم
بیشرفا
اریا فوق العادع رو موهاش حساس بود
یعنی نباید نوک انگشتت حالا چع بع بهونع ی نوازش چ کوتاه کردن نباس بهش میخورد
روی نوازشه بیشتر از کوتاه کردنع حساس بود
با وسیلع ی روی میزش چشام برق زد قیچی نبود کع بخام کوتاه کنم اما وسیلع ی ازار و اذیت بود و بع درد کرم ریختن فوق العادع میخورد
......
نظر بدین فداتون❤
پارت چهل و سوم:
بعضیا وایسادع بودن و بع این بحث کشدار نگاه میکردن
یعنی ملت چع فضول شدنا
مهیار_درست صحبت کن
_اوخی بهت برخورد عمویی؟من درست صحبت میکنم بعضیا جنبع ندارن حالا نمیدونم این طبیعت توعه یا بقیع پسرا
چشمکی بهش زدم
حرف خودتو بع خودت برگردوندم
حالا بسوز بسوز
بچع ها کع اینقدر خندیدع بودن هر کدوم یع ور ولو بودن
یکی یا اشکش و پاک میکرد
یکی دلشو گرفتع بود
مهیار_ جواب کم میاری حرف تقلید میکنی؟
پس از هر پاسخ مهیار بچه ها ساکت میدگشدن جواب منو بشوگنون و بعد از هر پاسخ من میزدن زیر خندع
در جوابش گفتم
_ن عجیجم میخاسم تورو بضایعم(نع عزیزم میخاستم تو رو ضایع کنم)
منظورم از ضایع کنم این بود کع ببینم جواب توعم تقلیدی من یا نع ولی خدایی کم نیاوردم خیلی جوابا واسع دادن داشتم خاسم روخه بچع ها شاد شع کع فک کنم منظورم و نفهمید
مهیار_الان چع ربطی داشت؟
_بزرگ شی میفهمی
مهیار_لابد همسن تو بشم
خنثی بهش نگاه کردم
_ببین عززیزم مهم عقلع کع عقلع من سع برابر سن توی پیر پسر ۲۴ سالس و عقل تو ۱ سوم منع کوچولوی ۱۶ سالع نمیشع
مهیار دندون قروچع ای کرد
دیع کم اوردع بود
مهیار_جواب ابلهان خاموشی
_پس من دیع جوابت نمیدم
سوار ماشینش شدو در و محکم بع هم زد
داد زدم
_وحشــــــی
گازشو گرفت و رفت
خندیدم و سرمو تکون دادم
رفتم سمت ماشین
در رانندرو باز کردم
_ارین پیادع شو
ارین_میخای چکنی؟
_میخام برقصم د اخع بتوچع بیا پایین دیع
پیاد شد نشستم
از اون موقع کع کلیشو بهم دادع بود واقعا دوسش داشتم
مثل اریا و ارین
واقعا دوسش داشتم
_میری عقب؟
طاها_چشم
ای جونم د اخع تو چرا اینقدر اروم و مظلومی پسر؟
رفتم عقب
سقفو زدم کنار
_محیا بشین
اون سع تا عقب و ما دوتا جلو نشستیم
بچع ها رفتن
دور کع شدن پامو تا اخر زو پدال گاز فشار دادم و مثل موشک از کنار ماشیناشون گذشتم
رانندگی و بلد بودم
بنا براین از چیزی نمیترسیدم
بچع ها چسبیدع بودن بع در
غیر از مخیا کع ای پایع بود
چراغ فرمز و از دور میدیدم
بنابر این سرعتمو کم کردم
(چند ماه بعد)
نزدیکای عید بود
واقعا لحظع شماری میکردم
همش ۱۴ روز موندع بود و چهار شنبع بود
ولی خدایی هر ۱ ثانیع ای ۱۰ ثاینع میگذشت
شب بود
رفتم پیش بابا
_فردا بریم تهران؟
بابا_خو از همین کاشان میخریم دیع
_نموخام
بابا_خو باشع زود بیدار شو بریم
چ پدر پایع ای
دمش گرم
رفتم خودمو روی تخت ولو کردم
مامان_دنیا دنیا پاشو دیر شدع اگع میخای بریم یالا
مثل جت پاشدم
کلا طبیعتمع برا مدرسع باز خودشون و بکشن برا اردو و تفریح و مسافرت یع دنیا بگن من امادع جلوشون وایسادم
لباسام پوشیدم رفتم پایین
مانتوی صورتی ملیح کمرنگی شلوار مشکی شال مشکی کفش اسپرت صورتی
مامان_برو صدای اریا هم بزن
ارین رو مبل نشستع بود
رفتم اتاق اریا
میخاسم تلافی کنم
بیشرفا
اریا فوق العادع رو موهاش حساس بود
یعنی نباید نوک انگشتت حالا چع بع بهونع ی نوازش چ کوتاه کردن نباس بهش میخورد
روی نوازشه بیشتر از کوتاه کردنع حساس بود
با وسیلع ی روی میزش چشام برق زد قیچی نبود کع بخام کوتاه کنم اما وسیلع ی ازار و اذیت بود و بع درد کرم ریختن فوق العادع میخورد
......
نظر بدین فداتون❤
۱۰.۰k
۱۹ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.