تکپارتی غمگین از تهیونگ

پسرک روی راهروهای تيمارستان نشسته بود به بیمار اتاق '۱۲۴' فکر میکرد که توی افکارش فرو رفت اوه دخترمو ول نمیکرد چیمیشد؟؟
فلش بک
پسرک توی یه روز بارونی به دخترک گفته بود که دیگه نمیخواد باهاش باشه شوکه بدی به دخترک وارد شده بود تنش روی زمین خیس افتاد، اشکاش با بارون قاطی شد نمیتونست باور کنه اونی که ۳ سال باهاش بود الان اینجوری ولش می‌کرد صدرصد غیرقابل باور بود پسرک از دخترکه داستانه ما فاصله میگیره اما صدای دخترکو میشنو:
+اگه بری دیونه میشم
ولی پسرک توجه ایی نکرد و رفت تا اینکه دختری که بعد ات با تهیونگ بود به تهیونگ گفت که باهاش بازی کرده حالا قدر ات رو میدونست سراغ دوستاش رفت که رسید به تيمارستان دخترک گفته بود دیونه میشه نگفته بود؟
صدایی اونو از افکارش بیرون اورد
£بیمار اتاق ۱۲۴ خودکشی کرده سریع به دکتر اطلاع بدین
با شوک از صندلی بلند شود با قدم های تند خودشو به اتاق ۱۲۴ رسوند *بعد از ۲ سال دخترکو میبینه:)*
تهیونگ وقتی میره توی اتاق میبینه دخترک لاغرو بی جونه،موهاش آشفتس،از مچه دستش خون میاد
زمانی که دکتر اومد دید دخترک تموم کرده حالا دخترک پسرکو ول کرده بود پسرکه داستانه ما مونده بود با دنیایی از پشیمونی ولی پشیمونی دخترکو زنده نمیکرد میکرد؟؟