سناریو (وقتی عکس نود میفرستیم براشون و تحریک میشن)
#سناریو
#استری_کیدز
(صفحه ی چت )
(چان )
(_ این دیگه چیه ؟
+ هوممم...خوشت نیومد؟
_ لعنت بهت ا.ت...من الان پیش پسرام
+ خب این دیگه مشکل خودته 😏)
(لینو )
( _ ببینم آخرین باری که از این گوه ها خوردی رو یادت رفته ؟
+ نه... کاملاً یادمه...خوب یادمه چطوری تحریک شده بودی 😏
_ منظور من وقتی بود که داشتی زیرم جون میدادی 😈)
(چانگبین)
(_ ا.ت..دیوونه شدی ؟..این دیگه چیه ؟
+ هومم....مگه خوشت نیومد ؟
_ لعنتیییی....چرا الاننن؟)
(هیونجین)
( _بیب...دلت برای ددی تنگ شده ؟
+ امممممم...شاید)
پوزخندی میزنه
(_ منتظر باش بیب...ددی تو راهه)
(جیسونگ )
( _ عزیزم...خوشگلم...تو مرگت چیه ؟
+ یاااا...جیسونگااا...خوب میخوامت...
_ آه...لعنتی من الان کمپانیم....تو چرا اینقدر همیشه بد موقع باید از این کارا کنی ؟)
(فلیکس )
جوابی به پیامت نمیده اما بعد از چند دقیقه که از پیامت گذشته بود...به خونه میاد و بلافاصله بعد از داخل شدنش توی خونه...تورو روی مبل پرت میکنه و شروع میکنه به وحشیانه بوسیدن لبات
_ آه...خودت شروع کردی
(سونگمین)
داشت با نگاه عجیبی به گوشیش نگاه میکرد که اعضا متعجب میشن
چان : سونگی..خوبی ؟
با لحن عصبی همینطور که همچنان نگاهش به موبایل بود لب زد
_ آره..آره خوبم...
_ فقط نیاز دارم درس درست و حسابی بهش بدم (زیر لب )
(جونگین)
داشت آبمیوه میخورد که با دیدن عکسی که براش فرستادی تمام محتوایی که خورده بود رو پاشید بیرون و پشت سر هم سرفه میکرد
لینو :یااا..پسر خوبی ؟
همچنان در حال سرفه کردن )
#استری_کیدز
(صفحه ی چت )
(چان )
(_ این دیگه چیه ؟
+ هوممم...خوشت نیومد؟
_ لعنت بهت ا.ت...من الان پیش پسرام
+ خب این دیگه مشکل خودته 😏)
(لینو )
( _ ببینم آخرین باری که از این گوه ها خوردی رو یادت رفته ؟
+ نه... کاملاً یادمه...خوب یادمه چطوری تحریک شده بودی 😏
_ منظور من وقتی بود که داشتی زیرم جون میدادی 😈)
(چانگبین)
(_ ا.ت..دیوونه شدی ؟..این دیگه چیه ؟
+ هومم....مگه خوشت نیومد ؟
_ لعنتیییی....چرا الاننن؟)
(هیونجین)
( _بیب...دلت برای ددی تنگ شده ؟
+ امممممم...شاید)
پوزخندی میزنه
(_ منتظر باش بیب...ددی تو راهه)
(جیسونگ )
( _ عزیزم...خوشگلم...تو مرگت چیه ؟
+ یاااا...جیسونگااا...خوب میخوامت...
_ آه...لعنتی من الان کمپانیم....تو چرا اینقدر همیشه بد موقع باید از این کارا کنی ؟)
(فلیکس )
جوابی به پیامت نمیده اما بعد از چند دقیقه که از پیامت گذشته بود...به خونه میاد و بلافاصله بعد از داخل شدنش توی خونه...تورو روی مبل پرت میکنه و شروع میکنه به وحشیانه بوسیدن لبات
_ آه...خودت شروع کردی
(سونگمین)
داشت با نگاه عجیبی به گوشیش نگاه میکرد که اعضا متعجب میشن
چان : سونگی..خوبی ؟
با لحن عصبی همینطور که همچنان نگاهش به موبایل بود لب زد
_ آره..آره خوبم...
_ فقط نیاز دارم درس درست و حسابی بهش بدم (زیر لب )
(جونگین)
داشت آبمیوه میخورد که با دیدن عکسی که براش فرستادی تمام محتوایی که خورده بود رو پاشید بیرون و پشت سر هم سرفه میکرد
لینو :یااا..پسر خوبی ؟
همچنان در حال سرفه کردن )
۴۲.۲k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.