دو پارتی از جونگکوک..
پارت½
دوباره طبق معمول از تست رد شدم..
هیچوقت نتونستم بعد از اون اتفاق..آدم سابق بشم..ک همسایه ها اعتراض کرده بودن..
³ سال قبل..**
خسته شده بودم..ول کن نبود..معلوم نیس روانی چیزی بود..هرچی شکستنی مثه بطری های شامپاین..آینه دستم میومد محکم به زمین میزدم..ک بدنمو زخمای متفاوت ایجاد میکرد..
اون عوضی..بخاطر اینک همیشه شغلش مهم تر بود..بهم اهمیت نمیداد..اصلا..بعد یه روز خبر اومد که..بایکی از همکلاسی هام..بهم خیانت کرده..یکی از همکلاسی های قدیمیم..
ک خیلی بش اعتماد داشتم..
از خونه رف..داره با اون..خراب زندگی میکنه..
الان...*
تست سلامت انسانی..دوباره ب اتاق..⁷⁷⁷..توی تیمارستان..انفرادی دوباره باید اون حجم از دارو و سختی ش رو تحمل میکردم..چندین دکتر من رو ویزیت کردن..اما هیچ جوابی براش نیومد..
تا اینکه..انگار بهم خبر دادن یه دکتر جدید قراره بیاد..
خب..خبر بدی هم نبود..منتظر موندم..تو آینه خودمو نگا کردم..
لباس سفید دکمه دار..ک پر از خون بود..موهام خیلی کوتاه شده بود..تا گردنم اومده..ب زخم هایی ک بر اثر تیغ و شیشه..بودن نگا میکردم..قرار بود دکتر ساعت ⁹ شب بیاد..یعنی نیم ساعت دیگه!
ساعت ⁹..ویو جونگکوک:
-بیمار جدید قبول کردم..خیلی آشنا بود واسم اسمش..ولی ظاهرا هیچ دکتری نتونستن درمانش کنن..پرستارا توی اتاقم راهنمایی م کردن..کیفمو گزاشتم رو میز..پرونده کانگ ا.ت
رو باز کردم...تا عکسشو دیدم!
...
A_shinigamy_army
دوباره طبق معمول از تست رد شدم..
هیچوقت نتونستم بعد از اون اتفاق..آدم سابق بشم..ک همسایه ها اعتراض کرده بودن..
³ سال قبل..**
خسته شده بودم..ول کن نبود..معلوم نیس روانی چیزی بود..هرچی شکستنی مثه بطری های شامپاین..آینه دستم میومد محکم به زمین میزدم..ک بدنمو زخمای متفاوت ایجاد میکرد..
اون عوضی..بخاطر اینک همیشه شغلش مهم تر بود..بهم اهمیت نمیداد..اصلا..بعد یه روز خبر اومد که..بایکی از همکلاسی هام..بهم خیانت کرده..یکی از همکلاسی های قدیمیم..
ک خیلی بش اعتماد داشتم..
از خونه رف..داره با اون..خراب زندگی میکنه..
الان...*
تست سلامت انسانی..دوباره ب اتاق..⁷⁷⁷..توی تیمارستان..انفرادی دوباره باید اون حجم از دارو و سختی ش رو تحمل میکردم..چندین دکتر من رو ویزیت کردن..اما هیچ جوابی براش نیومد..
تا اینکه..انگار بهم خبر دادن یه دکتر جدید قراره بیاد..
خب..خبر بدی هم نبود..منتظر موندم..تو آینه خودمو نگا کردم..
لباس سفید دکمه دار..ک پر از خون بود..موهام خیلی کوتاه شده بود..تا گردنم اومده..ب زخم هایی ک بر اثر تیغ و شیشه..بودن نگا میکردم..قرار بود دکتر ساعت ⁹ شب بیاد..یعنی نیم ساعت دیگه!
ساعت ⁹..ویو جونگکوک:
-بیمار جدید قبول کردم..خیلی آشنا بود واسم اسمش..ولی ظاهرا هیچ دکتری نتونستن درمانش کنن..پرستارا توی اتاقم راهنمایی م کردن..کیفمو گزاشتم رو میز..پرونده کانگ ا.ت
رو باز کردم...تا عکسشو دیدم!
...
A_shinigamy_army
۱۴.۷k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳