𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞⁵²
𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞⁵²
آشپز بیرون رفت و مرد از جاش بلند شد و خیلی سالم و سلامت به سمت ما میومد...چند بار دورمون با ویپ تو دستش چرخید...از بوش معلومه ویپ هلوعه...
اوگو:خب آقای وزیر جیمین
جیمین همینطور که دستمو گرفته بود روی صندلی نشست...
جیمین:میخوای تو این شرکت باشی؟
خیلی دوست داشتم تو این شرکت باشم برای همین قبول کردم...
جیمین: اینجا رو امضا کن*اشاره*
کاغذ و خودکار و بایه مهر بهم داد و منم امضا و مهر زدم...
اوگو:ممنون خانم جوان
لبخندی زدم...جیمین برای انجام کاری که فکر کنم جلسه س.فارتی بود به بیرون از دفتر رفت بادیگارد هم همچنین...
به عکس های خاندانی، خانوادگی و تکی روی دیوار نگاه کردم...با تظاهر به ناتوانی پرسیدم....
ات:این جلسه و ملاقات افراد مهم جالبه؟
اوگو:بستگی به کنجکاویت داره
با خنده بلند شدم و تظاهر به تحسین عکس های روی دیوار کردم...تا به عکسی که روی رادیو بود رسیدم...به نظرم آشنا میومد ولی حضور ذهن نداشتم...
ات:این خواهرتونه؟
اوگو:جانگ می ؟ نه معشوقمه کسی که دوسش دارم*لبخند تلخ*
جانگ می؟! خواهر جیمین!
آشپز بیرون رفت و مرد از جاش بلند شد و خیلی سالم و سلامت به سمت ما میومد...چند بار دورمون با ویپ تو دستش چرخید...از بوش معلومه ویپ هلوعه...
اوگو:خب آقای وزیر جیمین
جیمین همینطور که دستمو گرفته بود روی صندلی نشست...
جیمین:میخوای تو این شرکت باشی؟
خیلی دوست داشتم تو این شرکت باشم برای همین قبول کردم...
جیمین: اینجا رو امضا کن*اشاره*
کاغذ و خودکار و بایه مهر بهم داد و منم امضا و مهر زدم...
اوگو:ممنون خانم جوان
لبخندی زدم...جیمین برای انجام کاری که فکر کنم جلسه س.فارتی بود به بیرون از دفتر رفت بادیگارد هم همچنین...
به عکس های خاندانی، خانوادگی و تکی روی دیوار نگاه کردم...با تظاهر به ناتوانی پرسیدم....
ات:این جلسه و ملاقات افراد مهم جالبه؟
اوگو:بستگی به کنجکاویت داره
با خنده بلند شدم و تظاهر به تحسین عکس های روی دیوار کردم...تا به عکسی که روی رادیو بود رسیدم...به نظرم آشنا میومد ولی حضور ذهن نداشتم...
ات:این خواهرتونه؟
اوگو:جانگ می ؟ نه معشوقمه کسی که دوسش دارم*لبخند تلخ*
جانگ می؟! خواهر جیمین!
۹.۰k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.