پارت ۲۷
پارت ۲۷
#تهیونگ
من: قلبت تند و گرم میزنه... البته باید مراقب باشی این طور قلب ها زود آتیش میگیرن.. به نظر من آدم باید رفتار گرم اما قلب سرد داشته باشه !! تا حرف های بقیه ! رفتار های بقیه ! روی قلبش اثر نزاره !!
جویی: م..مال خودت چه طوریه؟ قلب خودت چه طوری ب..بگو !
من: میخوایی بدونی؟؟ میخوایی از وضع قلب من مطلع بشی ؟؟
سرشو تکون داد یعنی اینکه اره
من: قلب من سرد نیست ! خیلی گرمه ! خیلی آسیب پذیر ! متاسفانه من نمیتونم قلبم رو سرد کنم چون آرمی ها و طرفدارامون نمیزارن !!
جویی: پس رفتار گرم ! احساسی شدن اینطوریه ! خیلی باحاله !
یه طوری حرف میزد انگار تاحالا همچین حس هایی رو تجربه نکرده!! امیدوارم توی این قلب جدید که داری منو جا بدی !! میدونم هنوز حسی بهم نداری ولی وقتی مطمئن بشم که دوستم داری بهت اعتراف میکنم ! ...
دستشو گذاشته بود روی قلبش و مالش میداد که یهو گوشیش زنگ خورد .. تلفنش تموم شد !!
جویی: آه خدا چه قدر کار ریخته سرم !!
من: مگه چی گفت توی تلفن ؟ البته اگه دوست داری بگو !!
جویی: برای مدلینگ درخواست داده بودم که قبول کردن و دو روز دیگه باید برم!!
من: مگه توی کره نیست مدلینگ ؟؟
جویی: نه لندن !! باید برم لندن! پی دی نیم میدونه من به جز طراحی لباس یه شغل دیگه هم دارم ولی سعی میکنم طرح شمارو سریعا تموم کنم و بعد برم !!
من: پس تو هم یه پا برا خودت شهرت داری !!
یه ربع بعد دیگه بلند شدم و میخواستم برم !!
#جویی
نمیدونم چرا ولی نمیخواستم از پیشم بره! وقتی اون کنارم بود یه حس آرامشی داشتم !! بی اختیار رفتم و جلوش وایستادم !!
من: ت..تهیونگ !!
تهیونگ: چی شده جویی؟؟ چیزی میخوایی بگی
من: آههه.. هیچی توی راه آروم برون و مراقب باش !
تهیونگ: این اون چیزی نیست که میخواستی بگی ! چی میخواستی بگی ؟ بگو جویی !!
من: تهیونگ ! میشه نری و پیشم بمونی؟؟
تهیونگ: پیشت بمونم ؟؟ چرا اونوقت ؟!
من: ا..اخه !! من ... ن..نمیدونم پ..پیش تو احساس آرامش دارم !
#تهیونگ
من: آآآه... باشه میمونم !!
نمی دونست که منم پیشش احساس آرامش دارم .. نگاه ساعتم کردم تقریبا ۱۰ بود .. بعد از اینکه ظرف هارو شست رفت و خوابید روی تختش و منم روی صندلی کنار تختش نشسته بودم ... بعد از نیم ساعت تماشا کردن من خوابش برد ... رفتم نزدیکش و روی تختش نشستم... صورتمو نزدیک کردم و میخواستم اون لبای خوشمزه اش رو بخورم ولی به سرعت صورتمو فاصله دادم ... هنوز مطمئن نبودم که منو دوست داره یا نه !! پس دست نگه داشتم !!
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#تهیونگ
من: قلبت تند و گرم میزنه... البته باید مراقب باشی این طور قلب ها زود آتیش میگیرن.. به نظر من آدم باید رفتار گرم اما قلب سرد داشته باشه !! تا حرف های بقیه ! رفتار های بقیه ! روی قلبش اثر نزاره !!
جویی: م..مال خودت چه طوریه؟ قلب خودت چه طوری ب..بگو !
من: میخوایی بدونی؟؟ میخوایی از وضع قلب من مطلع بشی ؟؟
سرشو تکون داد یعنی اینکه اره
من: قلب من سرد نیست ! خیلی گرمه ! خیلی آسیب پذیر ! متاسفانه من نمیتونم قلبم رو سرد کنم چون آرمی ها و طرفدارامون نمیزارن !!
جویی: پس رفتار گرم ! احساسی شدن اینطوریه ! خیلی باحاله !
یه طوری حرف میزد انگار تاحالا همچین حس هایی رو تجربه نکرده!! امیدوارم توی این قلب جدید که داری منو جا بدی !! میدونم هنوز حسی بهم نداری ولی وقتی مطمئن بشم که دوستم داری بهت اعتراف میکنم ! ...
دستشو گذاشته بود روی قلبش و مالش میداد که یهو گوشیش زنگ خورد .. تلفنش تموم شد !!
جویی: آه خدا چه قدر کار ریخته سرم !!
من: مگه چی گفت توی تلفن ؟ البته اگه دوست داری بگو !!
جویی: برای مدلینگ درخواست داده بودم که قبول کردن و دو روز دیگه باید برم!!
من: مگه توی کره نیست مدلینگ ؟؟
جویی: نه لندن !! باید برم لندن! پی دی نیم میدونه من به جز طراحی لباس یه شغل دیگه هم دارم ولی سعی میکنم طرح شمارو سریعا تموم کنم و بعد برم !!
من: پس تو هم یه پا برا خودت شهرت داری !!
یه ربع بعد دیگه بلند شدم و میخواستم برم !!
#جویی
نمیدونم چرا ولی نمیخواستم از پیشم بره! وقتی اون کنارم بود یه حس آرامشی داشتم !! بی اختیار رفتم و جلوش وایستادم !!
من: ت..تهیونگ !!
تهیونگ: چی شده جویی؟؟ چیزی میخوایی بگی
من: آههه.. هیچی توی راه آروم برون و مراقب باش !
تهیونگ: این اون چیزی نیست که میخواستی بگی ! چی میخواستی بگی ؟ بگو جویی !!
من: تهیونگ ! میشه نری و پیشم بمونی؟؟
تهیونگ: پیشت بمونم ؟؟ چرا اونوقت ؟!
من: ا..اخه !! من ... ن..نمیدونم پ..پیش تو احساس آرامش دارم !
#تهیونگ
من: آآآه... باشه میمونم !!
نمی دونست که منم پیشش احساس آرامش دارم .. نگاه ساعتم کردم تقریبا ۱۰ بود .. بعد از اینکه ظرف هارو شست رفت و خوابید روی تختش و منم روی صندلی کنار تختش نشسته بودم ... بعد از نیم ساعت تماشا کردن من خوابش برد ... رفتم نزدیکش و روی تختش نشستم... صورتمو نزدیک کردم و میخواستم اون لبای خوشمزه اش رو بخورم ولی به سرعت صورتمو فاصله دادم ... هنوز مطمئن نبودم که منو دوست داره یا نه !! پس دست نگه داشتم !!
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
۱۹.۹k
۲۲ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.