pov: ( اخ جوون دعوااا..),
pov: ( اخ جوون دعوااا..),
کریس : × الان چرا داری سر من خالی میکنی همه چیزو ؟؟ مگه من بودم که اون اجیلا رو که از عطیقه هم گرون تره تو جیبم گزاشتم یا زنداییت؟ ...
- ببین عزیزم دیگه داری شلوغش میکنی ولی حقش نبود موقعی که داشت چایی رو برمیداشت روش خالی کنی!!
× حقش نبود ؟؟!چانن... حقش. نبود ؟الان به فکر شلوار اون افریطه ای به جای اینکه حواست به اون اجیلا میبود ؟؟ لعنتی کیلو ۴۰۰ تومن خریدمشون خیر نبینه ایشالله ..
مینهو :( داشتی عکسا ی عروسیتون اونایی که فامیلا ریده بودن توشو نشونش میدادی )
- خب !!, چیشده الان ؟( روی یکی اشاره کردی )
× چی شده ؟؟؟ پسر عمت گرفته تمام موز های سر میز و تو اون دهنش که به اندازه تونله کرده بعد چی شده ؟؟
- خب عزیزم این یه چیز طبیعیه عموی تو هم توی استیج شیرجه زد همه ی اون پول ها رو قشنگ تو جیبش میچپلوند ..(حرفی برای گفتن نداری ..)
چانگبین : × من نمیفهمم واقعا چرا باید دختر خالت که بهت چشم داره بیاد و لباسی که روش شراب ریخته رو تمیز کنه مگه زنتههه؟؟ تو هم همونجا مات موندی و گذاشتی کارشو بکنه حداقل یه تعاریف میکردییی که نه نمیخواد فلانه و اینا !چانگب..( رو تو برگردوندی دیدی خوابه ..)
× چانگبیننننن ( بچه زهره ترک شد کثافت )
هیونجین :- خب تعریف کن خانم هوانگ !
× چی بگم از بد بختیام ؟
- چرا گذاشتی مردی صورتتو ماچ کنه ؟ هاننن ؟؟ آخه زنیکه ی مفسد مگه تو شوهر نداری؟؟ بیخانمان شی الهیی
× یاا هیون اون فقط یه روبوسیه ساده بود ناسلامتی عمومه هاا
- عههه ؟ پس از این به بعد ظرفای خونه به عهده ی توعه ..
هان : × وایسا وایسا وایسا... ( رفتی روی تلویزیون که رو حالت استاپ بود اشاره کردی ..) عه نا ..نگاه کن خاک برسرو!
- خب مشکلش چیه بیبی ؟
- هان یعنی واقعا تو کوری ؟, نمیبینی دختر خالت چجوری داره باهات میرقصه نزدیک بود بیاد تو دهنت اونم توی مجلس عروسیمون !!
- بابا بنده خدا میخواست فاصله قدی منو خودشو بدونه ...
× خفه شو ...خب ؟؟ خفه شو فقط .. امشب رو مبل میخوابی
فلیکس :( شما طفلکی ها اصن هیچ دعوایی ندارین الآنم قشنگ دارین خواب ۳۰۰ پادشاهی میبینین..)
سونگمین : × تو خجالت نمیکشی ؟؟, یعنی نه تو واقعا حیا نداری ؟؟ جلوی اون همه جمع..عه عه عه ..
- چی شده مگه ؟ حقیقتو گفتم ..
× سونگمیننن ..گرفتی جلوی اون همه جمع دوستامون وقتی ازت سوال پرسیدن واضح و قشنگ با صدای بلند گفتی زنمو کردم این کجاش عادیه؟؟الهی ذلیل شی مردک مرغ
- ..خب میخواستم پیش خدا دروغ گو نشم ..
جونگین : × عه عه دستاتو پایین نیار بالا بگیر قشنگ روتم به دیوار ..
- عشقم من که گفتم معذرت میخوام دیگه ببخشید ..
- اصلا راه ندارهه.. عه عه مرتیکه چغک جلو اون همه دختر گرفتی گوزیدی خجالتم خوب چیزیه همه دوستام میخواستن از خنده منفجر بشن ...
کریس : × الان چرا داری سر من خالی میکنی همه چیزو ؟؟ مگه من بودم که اون اجیلا رو که از عطیقه هم گرون تره تو جیبم گزاشتم یا زنداییت؟ ...
- ببین عزیزم دیگه داری شلوغش میکنی ولی حقش نبود موقعی که داشت چایی رو برمیداشت روش خالی کنی!!
× حقش نبود ؟؟!چانن... حقش. نبود ؟الان به فکر شلوار اون افریطه ای به جای اینکه حواست به اون اجیلا میبود ؟؟ لعنتی کیلو ۴۰۰ تومن خریدمشون خیر نبینه ایشالله ..
مینهو :( داشتی عکسا ی عروسیتون اونایی که فامیلا ریده بودن توشو نشونش میدادی )
- خب !!, چیشده الان ؟( روی یکی اشاره کردی )
× چی شده ؟؟؟ پسر عمت گرفته تمام موز های سر میز و تو اون دهنش که به اندازه تونله کرده بعد چی شده ؟؟
- خب عزیزم این یه چیز طبیعیه عموی تو هم توی استیج شیرجه زد همه ی اون پول ها رو قشنگ تو جیبش میچپلوند ..(حرفی برای گفتن نداری ..)
چانگبین : × من نمیفهمم واقعا چرا باید دختر خالت که بهت چشم داره بیاد و لباسی که روش شراب ریخته رو تمیز کنه مگه زنتههه؟؟ تو هم همونجا مات موندی و گذاشتی کارشو بکنه حداقل یه تعاریف میکردییی که نه نمیخواد فلانه و اینا !چانگب..( رو تو برگردوندی دیدی خوابه ..)
× چانگبیننننن ( بچه زهره ترک شد کثافت )
هیونجین :- خب تعریف کن خانم هوانگ !
× چی بگم از بد بختیام ؟
- چرا گذاشتی مردی صورتتو ماچ کنه ؟ هاننن ؟؟ آخه زنیکه ی مفسد مگه تو شوهر نداری؟؟ بیخانمان شی الهیی
× یاا هیون اون فقط یه روبوسیه ساده بود ناسلامتی عمومه هاا
- عههه ؟ پس از این به بعد ظرفای خونه به عهده ی توعه ..
هان : × وایسا وایسا وایسا... ( رفتی روی تلویزیون که رو حالت استاپ بود اشاره کردی ..) عه نا ..نگاه کن خاک برسرو!
- خب مشکلش چیه بیبی ؟
- هان یعنی واقعا تو کوری ؟, نمیبینی دختر خالت چجوری داره باهات میرقصه نزدیک بود بیاد تو دهنت اونم توی مجلس عروسیمون !!
- بابا بنده خدا میخواست فاصله قدی منو خودشو بدونه ...
× خفه شو ...خب ؟؟ خفه شو فقط .. امشب رو مبل میخوابی
فلیکس :( شما طفلکی ها اصن هیچ دعوایی ندارین الآنم قشنگ دارین خواب ۳۰۰ پادشاهی میبینین..)
سونگمین : × تو خجالت نمیکشی ؟؟, یعنی نه تو واقعا حیا نداری ؟؟ جلوی اون همه جمع..عه عه عه ..
- چی شده مگه ؟ حقیقتو گفتم ..
× سونگمیننن ..گرفتی جلوی اون همه جمع دوستامون وقتی ازت سوال پرسیدن واضح و قشنگ با صدای بلند گفتی زنمو کردم این کجاش عادیه؟؟الهی ذلیل شی مردک مرغ
- ..خب میخواستم پیش خدا دروغ گو نشم ..
جونگین : × عه عه دستاتو پایین نیار بالا بگیر قشنگ روتم به دیوار ..
- عشقم من که گفتم معذرت میخوام دیگه ببخشید ..
- اصلا راه ندارهه.. عه عه مرتیکه چغک جلو اون همه دختر گرفتی گوزیدی خجالتم خوب چیزیه همه دوستام میخواستن از خنده منفجر بشن ...
۶.۰k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.