پارت ۱۵
"جیمین"
با دیدن برادر امپراطور تعظیم کردیم
شوگا : این الان چه حرکتی بود؟...برین جلو یونگی تعظیم کنین
جیمین : شما هم جز خانوادین سرورم
شوگا : به تازگی برادر امپراطور بودم الان شدم سرورم
جیمین :....
شوگا : بیخیال..ما باهم دوستیم...و به اون گربه چصو راجب ملکه دائه و ات نگین
جیمین : میتونم بپرسم چرا؟
شوگا : میخوام خودش بفهمه...هنوزم کتاب نمیخونه نه؟
جیمین : دو روزی میشه که داره میخونه
شوگا : چه معجزه ای...خب فعلا
جیمین : اوم
برادر امپراطور رفت
جیمین : واو
یوری : داداش این خیلی خوبه
جیمین : حس میکنم از خود امپراطور بهتره..تازه گف ما باهم دوستیم
"ات"
شوگا رو دیدم داشت میاد سمتم
کوک : من دیگه میرم
ات : اوم..باشه
جونگ کوک رفت و منم رفتم پیش شوگا بغلش کردم
ات : خوشحالم...خوشحالم زنده ای
شوگا : من اعصابم از دستت خورده...
ات : چرا...
شوگا : ترسوندی منو دختر...به دستات اسیب زدی پزشک کف دستتو بخیه زد
ات : من میگم چرا اینقد درده..بخاطر این پارچه ندیدمش
شوگا : بعدشم از حال رفتی من گفتم بچه مرد
ات : هوممم یعنی نگرانم شدی:>
شوگا : نخند عه انگار دارم شوخی میکنم..ولی از دو ساعت پیش تا حالا یونگی داره با خودش حرف میزنه خیلی خنده داره
ات : یا چرا؟
رو زمین نشست و قشنگ ژست همیشه امپراطور رو گرفت و دستشو زیر چونش گزاش
شوگا : نکنه کشته باشمش..اگه بمیره مامانم سکته میکنه ، پدرشم رگشو میزنه..اگه مرده باشه اون وقت من نگران کی بشم ، اگه بمیره کی خل بازی درمیاره...اگه برم ببینمش میگن امپراطور مهربونه ولی نه من باید خشن باشم* اوخی کیوت😂*
جوری که ادای امپراطور رو درمیاره خیلی خنداره
ات :*خنده* واقعا اینارو میگفت
شوگا : بجان خودم * خنده*
ات : فک میکنی برم ببینمش؟
شوگا : هر چی تو بهتر میدونی
ات : ولی اول با تو کار دارم
شوگا : چه کاری؟
ات : حالا بیا الان میفهمی...ولی اول برو حموم کن
شوگا : خب..چرا؟
ات : یااااااا تو فقد حرف نزن برو حموم کن...منم قبلش یه سری کار دارم
دستشو گرفتم کشیدمش رفتم پیش ندیمه ها..تعظیم کردن
ات : عالیجناب رو ببرین حموم کنن
ندیمه : چشم
ات : ممنوننن^-^
شوگا : اتتتت تو کجا میری
ات : گفتم یه سری کار دارم اگه تموم کردی به ندیمه ها بگو صدام بزنن
شوگا : خو همه دخترن
ات : اینقد به خودت سخت نگیر
شوگا : چیه سخت نگیرم همه دخترن خو
ات : هوففف دخترا محافظ پارک رو صدا بزنین بیاد پیششون
ندیمه : چشم
داشتم میرفتم سمت اقامتگاه امپراطور که ملکه مین رو دیدم اومد سمتم
با دیدن برادر امپراطور تعظیم کردیم
شوگا : این الان چه حرکتی بود؟...برین جلو یونگی تعظیم کنین
جیمین : شما هم جز خانوادین سرورم
شوگا : به تازگی برادر امپراطور بودم الان شدم سرورم
جیمین :....
شوگا : بیخیال..ما باهم دوستیم...و به اون گربه چصو راجب ملکه دائه و ات نگین
جیمین : میتونم بپرسم چرا؟
شوگا : میخوام خودش بفهمه...هنوزم کتاب نمیخونه نه؟
جیمین : دو روزی میشه که داره میخونه
شوگا : چه معجزه ای...خب فعلا
جیمین : اوم
برادر امپراطور رفت
جیمین : واو
یوری : داداش این خیلی خوبه
جیمین : حس میکنم از خود امپراطور بهتره..تازه گف ما باهم دوستیم
"ات"
شوگا رو دیدم داشت میاد سمتم
کوک : من دیگه میرم
ات : اوم..باشه
جونگ کوک رفت و منم رفتم پیش شوگا بغلش کردم
ات : خوشحالم...خوشحالم زنده ای
شوگا : من اعصابم از دستت خورده...
ات : چرا...
شوگا : ترسوندی منو دختر...به دستات اسیب زدی پزشک کف دستتو بخیه زد
ات : من میگم چرا اینقد درده..بخاطر این پارچه ندیدمش
شوگا : بعدشم از حال رفتی من گفتم بچه مرد
ات : هوممم یعنی نگرانم شدی:>
شوگا : نخند عه انگار دارم شوخی میکنم..ولی از دو ساعت پیش تا حالا یونگی داره با خودش حرف میزنه خیلی خنده داره
ات : یا چرا؟
رو زمین نشست و قشنگ ژست همیشه امپراطور رو گرفت و دستشو زیر چونش گزاش
شوگا : نکنه کشته باشمش..اگه بمیره مامانم سکته میکنه ، پدرشم رگشو میزنه..اگه مرده باشه اون وقت من نگران کی بشم ، اگه بمیره کی خل بازی درمیاره...اگه برم ببینمش میگن امپراطور مهربونه ولی نه من باید خشن باشم* اوخی کیوت😂*
جوری که ادای امپراطور رو درمیاره خیلی خنداره
ات :*خنده* واقعا اینارو میگفت
شوگا : بجان خودم * خنده*
ات : فک میکنی برم ببینمش؟
شوگا : هر چی تو بهتر میدونی
ات : ولی اول با تو کار دارم
شوگا : چه کاری؟
ات : حالا بیا الان میفهمی...ولی اول برو حموم کن
شوگا : خب..چرا؟
ات : یااااااا تو فقد حرف نزن برو حموم کن...منم قبلش یه سری کار دارم
دستشو گرفتم کشیدمش رفتم پیش ندیمه ها..تعظیم کردن
ات : عالیجناب رو ببرین حموم کنن
ندیمه : چشم
ات : ممنوننن^-^
شوگا : اتتتت تو کجا میری
ات : گفتم یه سری کار دارم اگه تموم کردی به ندیمه ها بگو صدام بزنن
شوگا : خو همه دخترن
ات : اینقد به خودت سخت نگیر
شوگا : چیه سخت نگیرم همه دخترن خو
ات : هوففف دخترا محافظ پارک رو صدا بزنین بیاد پیششون
ندیمه : چشم
داشتم میرفتم سمت اقامتگاه امپراطور که ملکه مین رو دیدم اومد سمتم
۶۹.۸k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.