@rose scenario
در حالی که بخاطر جر و بحثتون نفس نفس میزدی وارد عمارت شدی انتها پیراهنت رو تو مشتت گرفتی تا با وجود بلند بودنش به راحتی قدم برداری
:
میخواستی از پله ها بالا بری که . بازوت با شدت از پشت کشیده و بعد به دیوار کوبیده شدی
بهت اجازه دادم که بری بالا؟
دندون هات رو بخاطر حرص و عصبانیت روی هم سابیدی
"عوضی!"
مردی که تو چند سانتی از تو قرار داشت تك خنده عصبی کرد و یکی از ابروهاش رو بالا انداخت
بهت گفته بودم تو اون مهمونی کوفتی کل توجهت باید روی من باشه بهت گفته بودم اگه غیر از این اتفاق بیفته مطمئن میشم که تمام محرک های اطرافت رو از بین ببرم! خب خوش حال باش عزیزم چون قراره حمام خون راه بندازم برات!"
:
میخواستی از پله ها بالا بری که . بازوت با شدت از پشت کشیده و بعد به دیوار کوبیده شدی
بهت اجازه دادم که بری بالا؟
دندون هات رو بخاطر حرص و عصبانیت روی هم سابیدی
"عوضی!"
مردی که تو چند سانتی از تو قرار داشت تك خنده عصبی کرد و یکی از ابروهاش رو بالا انداخت
بهت گفته بودم تو اون مهمونی کوفتی کل توجهت باید روی من باشه بهت گفته بودم اگه غیر از این اتفاق بیفته مطمئن میشم که تمام محرک های اطرافت رو از بین ببرم! خب خوش حال باش عزیزم چون قراره حمام خون راه بندازم برات!"
۱.۶k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.